آیا رنگ ها وجود دارند ؟ آیا رنگ ها بدین صورت که ما آن ها را دریافت می کنیم وجود دارند؟ یا این ها همه زاییده ی خیال ما و پردازشی هست که مغز ما آن را به صورت حقیقت به خورد ما می دهد؟
مدتی بود که بنا بر یک پروژه ی پردازش رنگ تحقیقاتی درباره ی استاندارد های پردازش رنگ در دستگاه های ارائه ی تصویر و دریافت تصویر مثل مانیتور ها و سنسور های تصویر داشتم که با بررسی تحقیق "charles poynten" شخصی که اصول استاندارد های رنگ دیجیتال را بنیان گذاشت، ناگهان در بعد از ظهر یک روز سه شنبه ، چشمم به یک مسئله در ماهیت فیزیکی نور برخورد کرد ، اینکه اصلا رنگ ها وجود دارند؟
درواقع برا کشف این قضیه ابتدا باید دریابیم که رنگ چیست ؛ و اینکه چشم ما چگونه رنگ را در می یابد.
ابتدا برای کشف چیستی رنگ به صده ی 16 میلادی بر می گردیم .جایی که نیوتن اولین بار در اتاق کار خود در کمبریج به کمک یک منشور ابتدایی توانست نور خورشید را تجزیه کند حاصل (Visible spectrum) یا بازه ی نور مرئی (البته ناقص بدلیل ضعف منشور مورد استفاده ) بود.
نیوتن متوجه شد که این بازه بسیار بزرگ تر از چیزی است که او می توانست مشاهده کند چیزی مشابه شکل زیر
اما چگونه است که ما تنها این بازه ی کوچک را می توانیم مشاهده کنیم ( امروزه مشخص شده که موجودات دیگر توانایی مشاهده ی بازه ی گسترده تری را دارند) ، چرا ما توانیی مشاهده ی آن سوی دیوار به وسیله ی امواج رادیویی را نداریم؟ نیوتن پاسخ را در ساختار چشم انسان یافت.
ساختار چشم جواب او بود ، "eye color photoreceptor" ها دریافت کننده های حساس به امواج درون چشم ما هستند و تنها به طول موج های خاصی از امواج اجازه ی ورود می دهند !
اما چشم تنها یک دریافت کننده است و یک طول موج را دریافت و سینگال ورود را به مغز می دهد . رنگ چگونه ساخته می شود ؟ این جوابی است که مغز آن را حل می کند درواقع تمام فرآیند ساخت رنگ توسط الگوریتمی است که درون مغز ما از پیش نوشته وجود دارد !
مغز ما سینگال های ورودی را دریافت و الگوریتم ما با توجه به ورودی آن یک خروجی را تعیین می کند که حاصل ادراک ما از چیزی است که می بینیم ! جالب تر این که امروز کشف شده که مزه ها نیز در مغز تولید می گردند و ابزار چشایی تنها یک سنسور است.(
نتیجه این میشود که نیوتن اعلام میکند " رنگ ها در فیزیک وجود ندارند " و در واقع حاصل پردازش یک الگوریتم در مفز ما هستند .
از گزاره های بالا این مسئله می تواند مطرح شود که اصلا آیا امکان دارد که کل جهان پیرامون ما متفاوت از آنچه هست باشد و تنها الگوریتم های درون مغز آن را به این شکل نمایش می دهند؟ کما اینکه زمانی که برای بینایی یک کامپیوتر الگوریتمی می نویسیم امکان هر خروجی از هر وردی ممکن هست. لذا امکان دارد که مغز ما برای ما حکم یک ماتریکس را داشته باشد؟
شاید این سوالی بود مشابه آنچه که دکارت با مشاهده ی شکست پارو در آب و به طور کلی خطاهای حواس انسان کرد. سپس کار به جایی رسید که او به اصالت وجود خود شک کرد و درنهایت این شک او بود که او را نجات داد. به جمله ی معروف " می اندیشم پس هستم " رسید . درواقع می تواند به همه چیز شک کند اما به وجود داشتن خودی که هست و می اندیشد و شک می کند ،شک نکرد.