rohola zandie
rohola zandie
خواندن ۳ دقیقه·۶ سال پیش

درماندگی آموخته شده

ممکن است بارها با خود فکر کرده باشید که در شرایط بدی قرار گرفته اید و علی رغم تمام تلاش هایی که کرده اید نیروهای نیرومندتری اطرافتان وجود دارند که بدون توجه به آنچه شما انجام داده یا خواسته اید، آینده شما را تغییر می دهند. شما قربانی سیستمی شده اید که به هیچ نحوی حریف آن نمی شوید. احساس می کنید در برهه ای از تاریخ هستید که اراده ی شما پارازیتی بیش نیست. بهترین سالهای عمرتان جلوی چشمتان دارد تمام می شود و آنچه خوب است قبلا برای شما تعیین شده است. کم کم می فهمید که بهتر است رها کنید و بگذارید که امواج شما را با خودش ببرد. سعی می کنید در لحظه زندگی کنید و آینده را به همان نیروها بسپرید، اما لحظه ها هم چیزی برای عرضه کردن ندارند.

در سال 1967 مارترین سلیگمن(martin Seligman) دست به آزمایش جالبی زد. او دو گروه از سگ ها را در اتاقک های فلزی قرار داد. در این اتاقک ها به سگ ها شوک الکتریکی وارد می شد که باعث آزار آن ها می شد. اما یک تفاوت بین این دو گروه بود. در گروه اول شوک ها در فواصل زمانی مشخص وارد می شد و همچنین داخل اتاقک یک دسته کنترلی وجود داشت که اگر فشرده می شد می توانست از شوک الکتریکی جلوگیری کند. اما در گروه دوم شوک ها در فواصل زمانی تصادفی وارد می شد و هیچ راهی هم برای متوقف کردن آن ها وجود نداشت. بعد از چند بار اجرای آزمایش سگ های گروه اول کم کم یاد گرفتند که با فشردن دسته جلوی شوک الکتریکی را بگیرند. اما سگ های گروه دوم هیچ راهی برای جلوگیری از شوک یا حتی پیش بینی آن نداشتند. در مرحله دوم آزمایش سگ ها داخل اتاقک هایی قرار گرفتند که شرایط متفاوتی داشت. در این اتاقک ها به کف اتاق در فواصل زمانی منظم شوک وارد می شد اما اگر سگ ها قبل از وارد شدن شوک به سمت دیگر اتاقک می پریدند می توانستند از شوک فرار کنند. این بار هم سگ های گروه اول هم گروه دوم در این اتاقک ها قرار گرفتند. سگ های گروه اول بعد از تعدادی اشتباه یاد گرفتند که با پریدن، از شوک فرار کنند. اما سگ های گروه دوم اگرچه در این مرحله از آزمایش می توانستند خود را نجات دهند هیچ تلاشی برای آن نمی کردند. آن ها گوشه اتاقک کز می کردند و فقط ناله می کردند. آن ها پذیرفته بودند که نمی شود کاری کرد حتی با وجود آن که شرایط تغییر کرده بود. به عبارتی آن ها دچار "درماندگی آموخته شده" شده بودند[1].

نتایج این آزمایش نشان داد این رفتار مهمترین نشانه "افسردگی" است. یعنی باور به این که شرایط خارج از کنترل ماست و نمی توان کاری کرد. نتایج این تحقیق در مورد انسان ها هم صادق است. چرخه "فرهنگ فقر" باعث می شود عده ای همیشه فکر کنند که نمی توانند وضعیتشان را تغییر دهند و به این ترتیب فقر از دل فقر زاییده می شود. مثال بهتر آن شرایط بسیار ناپایدار اقتصادی و سیاسی است که در آن مردم کم کم درماندگی خود را می آموزند. تغییرات ناگهانی و بعضا تصادفی در نرخ دلار، هزینه ها و مشکلاتی که حتی تا دیروز وجود نداشتند اما به سادگی از دل یک تلاطم سیاسی بیرون می آیند، از دادن شغل به دلیل تعدیل نیرو، کاغذ بازی و سیستم های ناکارآمد اداری که براحتی سرنوشت افراد را تغییر می دهند همه و همه از ما موجوداتی "درمانده ی آموزش دیده" ساخته است.

شاید واقعا نتوان کاری کرد اما مشکل بزرگ، بی عملی در زمانی است که می توان کاری کرد. بهترین شیوه برای رفع این مشکل افزایش آگاهی از تجارب قبلی است: تجاربی که توانسته اید تا حدودی اوضاع را کنترل کنید. همچنین تفسیر شخصی از اتفاقات در میزان اثر "درماندگی آموخته" که نوعی افسردگی اجتماعی است بسیار مهم است. فراموش نکنید شما می توانید همچنان کنترل بخش هایی از زندگی خود را در دست بگیرید به شرطی که یک روز بالاخره از چرخه شکست، بی عملی، درماندگی و باز هم شکست خارج شوید[2].

[1] Seligman, Martin EP. "Learned helplessness." Annual review of medicine23.1 (1972): 407-412.

[2] Altmaier, Elizabeth M., and Deborah A. Happ. "Coping skills training's immunization effects against learned helplessness." Journal of Social and Clinical Psychology 3.2 (1985): 181.

درماندگی آموخته شدهافسردگیروانشناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید