قبلا هم مینوشتم چه اون زمان هایی که میهن بلاگ خیلی معروف بودش چه بعدش توی دوران فروم ها و چه بعدش که وردپرس اومدش، قبلا هم توی ویرگول چندتا پستی رو در مورد حوزه و فیلدهای کاریم نوشته بودم اما خوب هربار قبل از نوشتن از خودم میپرسم حوصله داریا! بنویسی که چی بشه؟! تازه اولش حوصله داری اما بعدش بیانگیزه میشی و مثل خیلی از کارهای دیگه که شروع کردی فارغ از موفق یا ناموفق بودنشون ولشون کردی ولش میکنی پس بهتره شروع نکنی که بعدا بخوای ولش کنی.
مینویسم چون بهش احتیاج دارم!
اما خوب این سری دلیلم برای نوشتن فرق میکنه و امیدارم نتیجه اش هم فرق بکنه. این روزا به خاطر تصمیماتی که گرفتم دارم اتفاقاتی رو تجربه میکنم که حس و حالهای عجیب غریبی رو برام به وجود آورده بعضیهاشون گذری هستن و بعضیهاشون موندنی! برای اینکه بتونم درک بهتری ازشون داشته باشم و باهاشون کنار بیام تصمیم گرفتم تجربیات سایر افرادی رو که هلند اومدن رو برم بخونم، حداقل میتونه کمک کننده باشه برام که بهتر بتونم خودم و زندگیم رو مدیریت کنم.
اما متاسفانه به خاطر وضعیت فعلی ایران اکثر پستهایی که توی جستجوهام بهش رسیدم یا برای دفترهای مهاجرتی بودن که روشهای مهاجرتی رو گفتن و بازارهای خودشون رو گرم کردم و گاها اطلاعات دورغ و تصویر رویایی از زندگی در هلند رو گفتن و یا برعکسش تصویری تلخ و سخت! و یا به سایتهای گردشگری و تورهای توریستی میرسیدم که اطلاعات گردشگری و تفریحی بود! اما کلا دو تا وبلاگ تونستم پیدا کنم:
اواخر سال 86 به قصد اقامت دائم عازم هلند شدم. بعد از یکسال ونیم بنا به دلایلی که تو پستهام می تونید ببینید، به ایران برگشتم. در این وبلاگ در مورد گشت و گذارهام و ملاقاتهام می نویسم. امیدوارم خوشتون بیاد. برای بهبود کارم نظرات خوبتون رو برام بگذارید. :)
که این هم هرچند توی خوندنهای مختصری که از وبلاگش داشتم نتونستم متوجه بشم که چرا برگشته! و در ثانی این هم قدیمی بودش و زیاد به دردم نمیخوردش و به جز این دوتا مورد وبسایت یا مهاجرت نامه یا اشتراک گذاشتن اطلاعاتی رو نتونستم پیدا کنم که کمک کننده باشه برام و تعجب کردم و از خودم پرسیدم واقعا چرا کسی چیزی ننوشته! این همه ادم مهاجرت کردن یعنی هیچی! بعد یاد خودم افتادم که وقتی خواستم بنویسم اون سوال رو از خودم پرسیدم!
قانونهایی که باید بهشون توی نوشتن پایبند بمونم!
به خاطر مسايل بالا به چند دلیل تصمیم گرفتم بنویسم اما قبلش چندتا قانون برای خودم گذاشتم:
بعد اینکه این قانون ها رو برای خودم مصوب کردم؛ قانون بیشتری نمیذارم که عذابم نده که این از قانونهای نانوشته ام هست توی هرکاری. میرسیم به مواردی که باهاش برخورد داشتم و دغدغه ام بودن اما اینکه چرا میخوام مطالبم مکتوب و نوشتی باشه و صرفا دیگه استوری و یا پست اینستاگرامی نباشه:
۱- این که هم بهتر بایگانی بشه توی اینترنت و هم دست خودم رو باز تر بذارم و هم دنبال لایک و دیده شدن بیشتر نباشم.
۲- اول از همه کمک به خودم و سبک زندگیم باشم و مرتب کردن ساز و کار ذهنیم که بتونم حسهای خودم رو بهتر مدیریت کنم و از تنهایی در بیام در واقعا نوشتن خیلی کمک میکنه به ادم که از چارچوب تنهاییش خارج بشه، حداقل برای خودم.
۳- شاید روزی کسی توی موقعیت الان من باشه و نت رو جستجو کنه و دنبال چیزی باشه که من بودم و پیدا نکردم و این طوری بتونه پیدا کنه و کمکی بهش باشه هرچند اندک! این طوری اگر کس دیگهای مثل من شروع به سرچ کردن کردش برای که ببینه بقیه برای مواجه بهتر با مشکلاتشون توی روزای مهاجرت، یا فرار از تنهایی، یا آشنایی بیشتر با محیط چه قبل و چه بعد مهاجرت و ... اطلاعاتی رو بدست بیارن.
۴- مدیریت زمان! اولش گفتم باب این کار کلی از ادم زمان میبره ولش کن اما بعدش دیدم من تایم خیلی بیشتری رو به بیحالی و کرختی میگذرونم در مقابل این تایم! در ثانی باید تا میتونم برای خودم برنامه زمانی به وجود بیارم و بهش متعهد بمونم که هم از تایمم بهتر استفاده کرده باشم و هم حس بهتری خودم داشته باشم که تایمم هدر نرفته و هم انگیزه برام به وجو بیاد! میدونید وقتی ادم یه چک لیست داره برای کارایی که باید انجام بده حس بهتری داره تا اینکه همین طوری بدون برنامه همون کارا رو انجام بده یه حس نظم و مدیریت ذهنی بهتری. اما خوب تصمیم گرفتم بیشتر از ۱ ساعت در روز براش وقت نذازم!
۴- یکی از موارد دیگه ای که تو سرچهام دیدم اکثر مطالب برای پناهندگی گرفتن و نیمه تاریک و زشت مهاجرت بود، اصلا نمیخوام بگم پناهندگی خوب هستش یا نه و این انتخاب شخصی هر فرد هستش همون طور که انتخاب من این روش نبود! اما از اینکه نتونستم اطلاعات تخصصی و مفیدی رو از ادمهای تاثیرگذار و تحصیل کرده پیدا کنم ناراحتم کرد. مخصوصا این روزها که موج مهاجرت متخصصها قشر تحصیل کرده از ایران بیشتر شده، مخصوصا در حوزه کاری خودم یعنی IT .
برای همین تصمیم گرفتم که بنویسم در مورد خودم، در مورد حسهایی که دارم، در مورد مشکلاتی که دارم و راه حلهایی که دارم دنبالشون میگردم و اینکه کدومشون موثر بوده کدومشون موثر نبوده! بدون پرده بدون سانسور البته تا اونجایی که به حریم شخصیم خللی وارد نشه.
عکس مطلب هم برای سفری هستش که به گیلان، ماسال، روستای اولسبلنگاه داشتم، به این خاطر این عکس رو انتخاب کردم، چون مسیر مه آلودی رو پیش رو دارم که هیچ حسی نسبت بهش ندارم که باید چی کار کنم و چه اتفاقاتی قرار هست که بیوفته برام! کاملا توی یه مسیر مه آلود قرار گرفتم، توی کشوری که هیچی تقریبا از قوانین شون نمیدونم از فرهنگشون اطلاعات خیلی کمی دارم و همین طور نوع بر خورداشون، البته الان تقریبا سه ماهی هستش که مهاجرت کردم و نسبت به این موارد مقدار اطلاعی دارم اما خوب خیلی کم هستش نسبت به چیزی که باید باشه.
خوب تقریبا همه چیزایی که میخواستم بگم که چرا شروع کردم به نوشتن رو گفتم و اینکه توی تایمم هم موندم و تقریبا شدش ۵۸ دقیقه، خواستم مطلب بعدی رو هم الان بنویسم که دیدم مخالف قانونهای شماره ۱ و ۲ هستش که گذاشتم!
خوب پس ادامه نمیدم و میذارم ذوقش برام بمونه که هم ذوقش توی ادامه ماجراهای روز کمک کنندم باشه و هم یه ایتم به چک لیست کارهای فردام اضافه کرده باشم. الانم برم کمی خرید کنم که برای فردا صبحونه چیزی ندارم بخورم :دی.