سلام
خیلی میخوام خلاصه بگم چون نوشتاری بلد نیستم زیاد بگم
در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود
پدر و مادری تحصیل کرده داشت
اوضاع زندگی خوب بود ولی،
پسر بچهی دنیای ما استرس داشت، استرس کار، استرس سربازی، استرس زندگی با همنشین.
پسر نمیدونست باید چیکار کنه. چند سالی از عمرش رو هدر داد بلکه بتونه استرس شو کم کنه، با یکی دوست شد ولی بعد از 4 سال بهم خورد .
حالا این پسر ارشد شو خونده اما استقلال مالی نداره، نه که نخواد راه براش درست نبود، شاید تنبل بود، شاید شانس نداشت و کلی شاید دیگه .
حالا باید چیکار کنه که هم استقلال مالی داشته باشه هم بتونه یه زندگی خوب داشته باشه؟
پسر بچه شاید افسرده باشه، شاید یه غم داره، شاید دل سنگ شده.
شما باشید چه پیشنهادی به این پسر بچه میکنید که مسیرش سبز شه .
مثل کتاب سبز ...
پ.ن: این پسر میتونه من باشه یا هر کس دیگه ای
پ.ن2 : میدونم بلد نیستم طولانی بنویسم .ببخشید