این روزها کارتون «باخانمان» از شبکهی پویا پخش میشه و من از بچگی عاشق این کارتون بودم. حالا هر روز پای تلویزیون مینشینم و با «پرین» و مادرش از بوسنی تا فرانسه سفر میکنم. توی درههای سرسبز آلپ با درشکه از روستایی به روستای دیگه میرم و از سوپهای خوشمزهی یکی از مستاجرهای «آقای سیمون» لذت میبرم. با غصههای پرین اشک میریزم و با شادیاش، لبخند گندهای روی صورتم نقش میبنده.
انقدر این کارتون رو دوست داشتم که یادمه توی بچگی کتابش رو هم بارها خونده بودم. کتاب «باخانمان» نوشتهی «هکتور مالو» و اون نسخهای که من در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بارها قرض گرفته بودم و خونده بودم، ترجمهی «محمد قاضی» بود. این کتاب رو انقدر دوست دارم که همین چند وقت پیش توی دیجیکالا دیدم و خریدمش. تصویر جلدش تغییر کرده ولی خوندن دوبارهاش برای من همون رنگ و بوی دوران کودکی رو داره.
موقع دیدن کارتون، یادم افتاد که انگار اسم الاغی که درشکهی پرین رو جابهجا میکرد، توی کتاب چیز دیگری بود. توی کارتون اسمش «پاریکال» هست و توی کتاب اسمش «پالیکار». نسخهی اصلی کتاب که فرانسوی هست رو پیدا کردم و توی نسخهی اصلی هم چک کردم. توی کتاب هم اسمش «پالیکار» هست. من نسخهی ژاپنی انیمیشن رو هم چک کردم و اسمش همون پالیکار هست.
به این فکر افتادم که چقدر حق داریم توی ترجمه یا حتی توی دوبله، اسامی رو تغییر بدیم؟ آیا تلفظ راحتتر یک اسم، یا حتی شبیهتر کردنش به اسامی زبان مقصد، دلیل خوبیه برای تغییر دادن اسامی بهخصوص در ادبیات کودک؟
تو همین فکر بودم که یادم افتاد برای تکالیف یکی از درسهای دانشگاه، قرار بود یک مقاله رو بررسی کنم و من یک مقاله با همین موضوع پیدا کرده بودم. برام جالب بود و حالا خلاصهاش رو اینجا میذارم و امیدوارم که براتون مفید باشه.
تفاوتهای زبانشناسی و فرهنگی بین دو زبان باعث میشود که ترجمه کردن بهخصوص ترجمه ادبیات کودک، کار سختی باشد. از آنجاکه کودکان، اطلاعات پسزمینه محدودی در مورد ادبیات و فرهنگ زبان مقصد دارند، بهتر است که اسامی خارجی در ترجمه ادبیات کودک به اسامی آشناتر تبدیل شوند. این تغییر نشانه بیاحترامی به زبان مقصد نیست و فرصتی فراهم میکند تا کودکان به فرهنگ و ادبیات کشورهای دیگر تمایل بیشتری داشته باشند.
نویسنده این مقاله ژاپنی است ولی به دلیل زندگی در کشورهای مختلف و تحصیل به زبانهای مختلف، با فرهنگها و نحوه ترجمه در زبانهای مختلف آشنا است. به نقل از او، نگرشهای ترجمه از فرهنگی به فرهنگ دیگر تفاوت دارد. این تفاوتها به ارتباط میان زبان مبدا و مقصد بستگی دارد. در این مقاله او دلایلی برای اشتباه بودن جایگزین کردن نامهای خارجی با نامهای آشناتر عنوان میکند؛ روندی که در ترجمه به زبانهای آلمانی و انگلیسی رایج است.
در ادامه مقاله نویسنده تجربههای خود را از مشاهده دستکاریها در ترجمه عنوان میکند. این دستکاریها حتی به حذف مقدمه کتاب هم منتهی شده است. به عنوان مثال در ترجمهی انگلیسی کتاب Emil und die Detektive نوشتهی Erich Kästner نهتنها نام تعدادی شخصیتهای کتاب تغییر کرده بلکه بخش مقدمه کتاب هم حذف شده است. این مقدمهها بخشی از سبک نویسنده است و از طریق آن تلاش میکند تا رابطه شخصی و نزدیک با مخاطب برقرار کند.
یکی دیگر از تغییراتی که در ترجمه انگلیسی این کتاب اعمال شده، تغییر در لحن کاراکترها است. به نظر میرسد که لحن کاراکترها در ترجمهی انگلیسی ملایمتر از متن اصلی است. این تغییرات باعث میشود که شخصیتی که نویسنده خلق کرده، دستخوش تغییر شود. مثلا فردی با زبان تند به شخصیتی با رفتار ملایم تبدیل شود. این مسئله میتواند روی شخصیتپردازی اثر، تاثیر منفی داشته باشد و باعث شود برخی رفتارهای شخصیتها، غیرمنطقی بهنظر برسد.
در مقاله Children’s Fiction in the Hands of the Translator آمده که این تغییرات تعمدی در فرایند ترجمه، در اروپا رایج است.
در مقالهای با عنوان“International book production for children related to the children’s local experiences and local consciousness” نویسنده از تکنیک localization یا بومیسازی دفاع میکند و معتقد است که این فرایند، یک تکنیک مفید است که به مخاطب فرصت میدهد تا بیشتر روی شخصیتهای اصلی و عملکرد آنها تمرکز داشته باشد و تمرکز خود را صرفِ بهخاطر سپردن اسامی مکانهای جدید نکند.
در مقالهای با عنوان“The naming of names” نویسنده توضیح میدهد که تغییر برخی نامها در ترجمه، ضروری است چون ذهن در برابر پذیرش ناشناختهها مقاومت میکند. او بر این باور است که کودکان بهراحتی نمیتوانند اسامی جدید و خارجی را بپذیرند و با اسامی آشنا، ارتباط بهتری برقرار میکنند. این تغییرات بهخصوص در اسامی جغرافیایی، برای کودکانی که هنوز با کشورهای خارج از محیط آشنای خود آشنایی ندارند، لازم است.
در ادامه، نویسنده مقاله اعتراف میکند که درجاتی از انطباق بافت فرهنگی در ترجمه لازم است، زیرا عمل ترجمه به خودی خود نوعی اقتباس است؛ اما مطمئناً اگر اثری ادبی هیچ نشانی از کشوری که از آن آمده است، نداشته باشد، ترجمه کتاب هیچ فایدهای ندارد. چرا که دو دلیل اصلی (غیر از دلیل تجاری) برای ترجمه کتاب وجود دارد:
نویسنده مخالف انطباق بیش از حد در ترجمه است و دو فرض زیربنای جملاتی را که بالاتر ذکر شد را زیر سوال میبرد:
۱. عناصر خارجی در داستان برای کودکان گیجکننده هستند.
۲. آشنایی قبلی با فرهنگ متفاوت، برای پذیرش آن فرهنگ ضروری است.
هر دوی این موارد یک دور باطل را ایجاد میکنند.
اگر مفاهیم خارجی، کودکان را از خواندن منصرف میکند، نباید در کتابهای کودکان ظاهر شود. نتیجه این است که چیزهای خارجی برای همیشه بیگانه میمانند و کودکان هرگز یاد نمیگیرند که فرهنگ دیگری را بپذیرند.
این واکنش به بیگانگی چیزی است که از فرهنگ محیط سرچشمه میگیرد و نمیتواند ذاتی باشد زیرا خود زبان، از جمله زبان مادری، تنها از طریق تجربه آموخته میشود. اینکه شخص ابتدا به کدام زبان و فرهنگ دست مییابد، کاملاً به محیطی که در آن رشد میکند بستگی دارد. بر این اساس، این که آیا فرد نسبت به چیز خارجی احساس منفی دارد یا چیزی را که خارجی است غیرمعمول میداند، از طریق تجربه او در دوران کودکی مشخص میشود.
در نتیجه به نظر میرسد که کودکان، تمایز فرهنگی قائل نمیشوند، بلکه فقط آنچه را که از چیزهای تبلیغشده جذاب میدانند، میپذیرند. علاوهبراین، بچههای بزرگتر، به احتمال زیاد، بیگانه بودن نشانههای ناآشنا را تشخیص میدهند، اما این لزوماً آنها را از خواندن کتاب ترجمهشده منصرف نمیکند. تفاوت میتواند منبع جذابیت باشد، همانطور که در مورد ژانر فانتزی نیز این تفاوتها وجود دارد.
در ادامه نویسنده به بخشی از مقاله How Emil becomes Michel—On the translation of children’s books نوشته Birgit Stolt اشاره میکند که میگوید:
«در واقع بهتر است نامها را تغییر ندهید، بلکه آنها را همانطور که هستند بهعنوان سیگنالی برای یادآوری ورود خوانندگان به سیستم متفاوتی که نیاز به حالت متفاوتی از خواندن دارد، رها کنید. اگر تلفظ باعث ایجاد مشکل شود، این مشکل را می توان با استفاده از افزودن پاورقی حل کرد.»
در نهایت نویسندهی مقاله به نمونهای موفق از ترجمهی همین کتاب به زبان ژاپنی اشاره میکند که در آن، نامها و اسامی مکانها تغیری نداشته است، ساختار داستان تغییری نکرده و هیچ تغییری در شخصیت کاراکترها ایجاد نشده است. سپس اشاره میکند که در زبانهای دیگر نیز میتوان نمونههای موفقی از عدم تغییر نامها و اسامی در ترجمه پیدا کرد که اتفاقا مورد استقبال خوانندگان قرار گرفته است.
نظر شما در مورد تغییر اسامی در ترجمه ادبیات کودک چیه؟ این پایین برام کامنت بذارید تا در موردش صحبت کنیم.