اگرچه همۀ بسترهای انتشار محتوا و شبکههای اجتماعی نظیر فیسبوک، توییتر، اینستاگرام یا همین ویرگول و مدیوم، هر از گاه ایمیل میفرستند که «کجایی؟ دلمان تنگ شده، سر بزن، بنویس»، اما واقعا واقعاً دلیلی ندارد همیشه بنویسیم.
یک نگاه به دور و بر بیاندازید. دور و برمان پر از آخوندها و استادان و سخنرانانی است که بیشترِ اوقاتشان صرفِ «حرف زدن» میشود. این دست از افراد، کمتر زمانی برای مطالعه، خودشناسی و تأمل در اشتباههای خود دارند.
اگرچه کارِ نیکو کردن از پُر کردن است، هرزنویسی هنر نیست.
اگرچه شبکههای نشر محتوا (بهخاطر چرخۀ اقتصادیشان) ما را دعوت به مشارکت و نوشتن بیشتر میکنند، هی هی نوشتن هنر نیست.
اگرچه این روزها همه تلاش میکنند برای بیشتر دیدهشدن و معتبرشدن، در هر جا اسم و مطلبی از خود به جای بگذارند تا گوگل و مجلات تخصصی و سمینارها را فتح کنند، بیهودهنویسی هنر نیست.
نویسندهای که مدام در حال نوشتن است، به زر زدن میافتد، چرا که وقتی برای پُر کردن خودش ندارد.
نامهای بزرگ در سالیانِ دور یا نزدیک، بسیار بیشتر از آنچه مینوشتند برای خواندن و آموختن وقت صرف میکردند. گاهی یک صفحه متن، محصولِ صدها صفحه مطالعه و ساعتها تفکر بود. اما امروز بهلطفِ علّامه گوگل، چند دقیقه جستجو میکنیم و چند دقیقه مینویسیم و چند دقیقه هم برای فراگیرشدنِ متنمان وقت میگذاریم.
در همین ویرگول یا بسیاری جاهای دیگر، دستهدسته متنِ کوتاه و بلندِ «بیثمر» و «بیهوده» و «بیفایده» تولید میشود که نهایتاً چند روز تاریخ مصرف دارند. نه دقتی پشتشان است، نه دستاورد چشمگیری برای خواننده به همراه دارند. از «گوهر» تفکر و کشفِ انسانی تهیاند. نهایتاً فریادی در باد یا موجی بر موجاند که به فراخور حال یا زمانه زاده میشوند.
واقعاً فکر میکنید دنیا معطلِ نظرات گهربار ما دربارۀ همهچیز است؟ چه اصراری به مدام نوشتن است؟ از آن بدتر، چه اصراری به مدام منتشر کردن است؟ بارها به علاقهمندانی که دربارۀ داستاننویسی میپرسند گفتهام: حساب شبکۀ اجتماعیتان را ببندید، تا مدتها هیچ نوشتهای را به کسی نشان ندهید و ابداً دنبال بازخورد گرفتن نباشید. وقتش که شد، مسیر را پیدا میکنید.
اگرچه دنیای نو فرصت بیشتر و زودتر دیدهشدن را فراهم آورده، این به معنای «بهتر دیدهشدن» نیست. بیشتر دیدهشدن بهمعنای بهتر بودن هم نیست.
از این شتابِ فزاینده، بیشتر از آنکه خیری به نوشتن و عمقی به نوشتهها برسد، موجی از سطحینگری و شتابزدگیِ پشیمانیآور حاصل شده است.
سالهای پیش، اگر فلان متفکر یا دانشمند یا فیلسوف میدید که همکارش دربارۀ فلان موضوع کتاب نوشته، فوری دست به کار نمیشد تا از مسابقه عقب نماند. سکوت میکرد. یا میگفت «اثر فلانی کامل است.» اگر نقدی داشت، بر آن کتاب حاشیه میزد. اگر خیلی خودش نظری متفاوت داشت، کتابی مستقل مینوشت و نظراتی دیگر ارائه میکرد.
امروز چه میبینیم؟ ما برای دیدهشدن از روی هم کپی میکنیم. صدها نفر دربارۀ یک موضوع مینویسیم و با هم مسابقه میدهیم. نه تفکری نو ارائه میکنیم نه حرفی تازه و طعمی تازه و عطری تازه برای مخاطب داریم.
از طرفِ دیگر، بسیاری از آنها که مینویسند، کتابنخوانده و کمدانشاند و گستاخانه بیسوادیشان را به رخ میکشند. سادهترین اصول نگارش را هم نیاموختهاند، اما شبکههای اجتماعی به آنها جسارتِ نوشتن داده و مُشتی لایک، جسورترشان کرده.
گاهی بد نیست به آینه نگاه کنیم، در خود، در فکرمان، در سوادمان تأمل کنیم و بعد دست به کیبورد ببریم. از گذشته تا امروز، حکیمترین افراد با «سکوت» شناخته شدهاند نه حرّافی. گاهی سکوت کنیم و هر جا واقعاً لازم شد زبان باز کنیم. دنیا محتاجِ بیهودهسراییهای ما نیست.