اگر سابقه ی حضورتان در اینترنت کمی قدیمی تر از چهار، پنج سال باشد، حتما سایت «نود هشتیا» را می شناسید. کتابخانه ی بزرگ و مجازی که به مدد خوش فکری ادمین جوانش، توانسته بود مخاطبان زیادی را جذب کند. «نود هشتیا» محلی بود برای نوشتن، خواندن و گفتگو. جایی که خیلی از رمانِ عامه پسند نویس های امروز شکوفایی استعدادشان را مدیون آن هستند.
با مرگ غیر منتظره ی «محمد جوشنی» یا همان ادمین جوان نود هشتیا، پرونده ی این کتابخانه ی مجازی به کلی بسته شد. محلی که اگرچه هیچگاه مورد توجه و علاقه ی صاحب نظران حوزه ی ادبیات نبود، اما میان مردم عادی طرفداران بسیاری داشت.
«نود هشتیا» را می توان یکی از بهترین سرگرمی های مخاطبان عام کتاب دانست. برای آن هایی که اگرچه حوصله ی خواندن «جنگ و صلح» و «کلیدر» را ندارند، اما با خواندن بیگانه نیستند. کتاب خوان های چراغ خاموش. آن هایی که در کتابخوانی بی ادعا هستند و کمتر دیده شده جایی خود را به اندازه ی «بیشعوری» و «ملت عشق» خوانده ها، صاحب نظر در امر کتاب و کتابخوانی بدانند.
البته ناگفته نماند، هیچ یک از آثار این سایت را نمی توان در زمره ی کتاب های فاخر ادبی دانست. شاید بهترین رمان هایش هم جایی نهایتا در انتهای صف انتظار پیوستن به دنیای رمان قرار گرفته باشند، اما بی شک، تعدادی از آن ها در مقایسه با آثار «مؤدب پور» و «رحیمی» حرف هایی برای گفتن داشته باشند؛ اگرچه بسیاری از داستان ها هم کپی ناشیانه ای از همین رمان های بازاری بودند، اما برای مخاطب داستان های عاشقانه همین که روایتی پرفراز و نشیب از دلدادگی شخصیت های داستان را بخواند امری راضی کننده است.
باید بپذیریم که شاید این روزها، کانال های تلگرامی که رمان ها را پیوسته منتشر می کنند، مخاطبان خودشان را دارند، اما همچنان قابلیت جایگزینی برای محفلی جامع مانند نود و هشتیا را ندارند. این روزها جای خالی داستان های عامه پسندی که برای مخاطبان خاصشان جنبه ی سرگرمی داشت، بیشتر احساس می شود. شاید وقت آن رسیده که منتظر ظهور نود هشتیایی جدید باشیم.