یک بی خبری دلچسب! بی خبری از همه چیز که بعد از یک خواب ظهر اتفاق میوفته!
به خودت آیی!
فهمیدم که غم ، نگرانی و حسرت، توهمی بیش نیست، حتی سراب هم نیست! بی اندازه احساس پوچی خواهی کرد وقتی که زمانش بگذرد و تو می مانی و کلی اتفاق ناگوار که اصلا اندکی هم از اون رخ نداده!
اینها همش تاریکی ست، خوره ست، که از همان کودکی محیط به خورد ما داده و اونقدر تکرار شده که به سان باوری بس محدود کننده در ما ریشه کرده!
خدا، انرژی کیهان، شهود درون، کائنات، دعای مادر، انرژی بیگ بنگ و هر آنچه که تو می خواهی نامش را بگذار، اونقدر به تو نشانه خواهد داد که از این زندان آزاد شوی و به خودت آیی!
اون مشتاقانه انتظارت را می کشد، اون خوب میداند که تو از جنس چی هستی!! پس بیخود بدی تو را نمی خواهد! و با تو سر لج ندارد ولی اونقدر به اختیار تو احترام می گذارد که تو خبر نداری، اون تو را به چشم عزیزی می بیند که از طریق احساس با تو ارتباط می گیرد.

مطلبی دیگر از این نویسنده
آن صدا
مطلبی دیگر در همین موضوع
چرا سانسور شدیم؟ (قسمت سوم)
بر اساس علایق شما
گافهای فرهنگی که به دافهای فرهنگی ختم شدند! 🔞