«همهی ما از زیر شنل گوگول بیرون آمدیم» وقتی رنگ و بوی نوشتههایشان همرنگِ رنگآمیزی بدیع گوگول است و شیوهی داستانگویی و روایتشان متاثر از او، دیگر اهمیتی ندارد این جمله متعلق به داستایفسکی باشد یا تورگنیف.
شناختی که داستایفسکی از زوایای تو در توی روان انسان دارد، امری مبرهن و آشکار است؛ به تصویر کشیدن خوابهای مشوش راسکلنیکف که نمودی از ناخودآگاه پریشانش است، نویسنده را تبدیل به یکی از پیشگامان علم روانکاوی میکند. حال این شناخت، همراه با یک نقد اجتماعی و به تصویر کشیدن بازار تبانی و دسیسه در لایههای زیرین، سبب شکلگیری شاهکاری بیبدیل شده که فیودور جوان به رشتهی تحریر در آورده است و یادآور داستان کوتاه استادش، «یادداشتهای یک دیوانه» میباشد. داستان زوال تدریجی عقل و ظهور جنون در گالیادکینِ کارمند، که مخاطب را گیج میکند و تفاوت قائل شدن بین واقعیت و رویا را برای او مشکل. «همزاد» دریچهای به روح پیچیدهی آدمی، و ابزار و وسیلهای برای شناخت جنبههای تاریکِ شخصیتِ موجودی مجهول چون انسان است که با ترجمهی بینظیر استاد سروش حبیبی، لذت خوانش را دوچندان میکند.