هوده
هوده
خواندن ۹ دقیقه·۱ سال پیش

فرهنگِ سکوت و عادت به کناره‌گیری در سازمان‌ها

نویسنده: سبا حاج‌جعفر - از هم‌کارانِ هوده


«مردم مغلوب همیشه خاموشند»

پائولو فریره

۱

تعداد ما کارمندان، در شرکتی که کار می‌کنم خیلی زیاد است. اگر بگویم هزار نفر، اغراق نکرده‌ام. اولین­ روز کاری فقط به همین موضوع فکر می­کردم. موضوعات دیگر در ذهنم آن­چنان پررنگ نبود؛ حرفه‌­ام را خوب بلد بودم و به همین خاطر بود که دست یافتن به این موقعیت شغلی برایم دردسر و نگرانی نداشت. دانشم کافی بود و حالا تنها به تجربه‌ی زیستن در میان این تعداد آدم، که هیچ­گاه تجربه‌­اش نکرده ­بودم، فکر می‌­کردم؛ چطور ممکن است فضای درستی برای ارتباط این تعداد آدم در نظر گرفته شده باشد؟ با خودم می‌گفتم حتماً معماری پیچیده‌ای دارد. آیا همه آموزش می‌­بینند؟ رشد هم می‌­کنند؟ همه‌ی آنها این مجموعه‌ی عظیم را دوست دارند؟ آنها هم فکر کرده‌­اند که این همه آدم برای چه هدفی دور هم جمع شده‌­اند؟

۲

حالا پنج سال است که از آن اولین روز می­‌گذرد. دیگر حوصله‌ی سیکل مدام تکرارشونده‌ی کارها را که در همه‌ی این سال­ها بارها دیده‌ام، ندارم. به زور از جایم کنده می­‌شوم؛ دیروز به این فکر می­‌کردم که قرار بود در فضای آزاد راهرو کتابخانه‌­ای نصب شود. این تنها امید این روزهای من بود. بی­‌حوصلگی و ناامیدی همیشگی‌­ام را کمتر می‌کرد. اما امروز این فکر از ذهنم گذشت که اصلاً چه کسی گفته­‌بود ما کتابخانه می­‌خواهیم؟ تصمیمِ شخص مدیرعامل بوده؟ من که در این ۵ سال حتی یک­بار هم با مدیرعامل شرکت مکالمه‌ی مستقیم نداشتم. بیشتر در جشن‌های پایان سال بوده که شنونده‌ی سخنرانی‌های انگیزشی و پرشور و هیجانش بوده‌ام. جشن­‌های پایان سال هم که همگی مثل هم؛ آدم­‌هایی که انگار سایه‌ی یکدیگر را هم تاکنون ندیده‌­اند و حالا باید ادای این را دربیاورند که خیلی باهم صمیمی‌اند و از کارهای هم باخبر... در پایان هم با نطق مدیران ارشد شب را به پایان می‌بریم. تازه، حضور در این جشن هم کمی تا حدودی اجباری است.

۳

من ۱۰ سال در آن شرکت ماندم و بعد از ۴ سال دیگر هیچ­گاه در رأی­‌گیری­ها شرکت نکردم، فرم­‌های نظرخواهی را پر نکردم و حتی به جشن­‌ها هم نرفتم. چون پیش از این بارها امتحان کرده ­بودم؛ این کارها هیچ فایده‌­ای نداشت. قرار نبود صدای ما شنیده شود. ما در واقع تماشاچیان ساکت این نمایش بودیم.

فرهنگ سکوت به چه معناست؟

پائولو فریره، نظریه‌­پرداز و فیلسوف تربیتیِ برزیلی، در کتاب «آموزش ستمدیدگان» درباره‌ی فرهنگ سکوت این­گونه می­‌نویسد: «جامعه‌ی تکنولوژیک پیشرفته، به سرعت ما را به ابژه‌­هایش بدل می­کند و با ظرافت ما را در جهت انطباق با منطق این نظام کدگذاری (برنامه­‌ریزی) می‌­کند. تا زمانی که در چارچوب این فرآیند باقی بمانیم، ما نیز به سمت ادغام شدن در شکل دیگری از «فرهنگ سکوت» سوق داده می­‌شویم.»

مواجهه با کارمندانی که خود را نامرئی می‌­پندارند و به ارتباط متقابل اهمیتی نمی­‌دهند، به کرات برای همه ما تکرار شده‌­است. آنها معتقدند؛ دیگر اعضا و رهبرانِ سازمان به آنچه آنها می‌گویند علاقه‌مند نیستند یا به آن پاسخ نمی‌دهند.

فریره معتقد است احساس بی­‌قدرتی، امید را زایل می­‌کند و فرهنگ سکوت می‌­آفریند. در واقع این ساختار سیاسی سازمان است که فرهنگ غالب در میان اعضای سازمان را شکل می‌­دهد و در طی دوران این فرهنگ توسط اعضای آن بازتولید می­‌شود.

در چنین موقعیتی میان نخبگان و کارکنانِ سازمان گفت‌­وگوی واقعی شکل نمی­‌گیرد. در ارتباطات میان نهادها و گروه­‌های مختلف در سازمان، هرکس سعی می­‌کند دیگری را خاموش کند. به مرور و با گذشتِ زمان، سلطه‌ی اقتصادی و سیاسی به سلطه‌ی فکری و تربیتی می­‌انجامد و اینجاست که فرهنگ سکوت حاکم می­‌شود.

نقش نخبگانِ سازمان در شکل­‌گیری فرهنگ سکوت

ساختار اجتماعی روابط و فرهنگ سازمانی ممکن نیست بی­‌طرفانه باشد؛ آموزش و جامعه­‌پذیر کردن افراد در یک سازمان یا اهلی­‌کننده است یا رهایی­‌بخش.

در رویکرد اهلی‌کننده، دانش و آگاهی تنها از آن بنیان­گذاران و مدیران است و در مقابل، دانش و فهمِ عمومی و کلانِ کارمندان و اعضای سازمان از کسب‌وکار، صنعت و سازمان خوار، عامیانه و بی­‌ارزش محسوب می­‌شود. آنچه در این موقعیت از غنی­‌شدن قابلیت‌­های سازمانی و حرکت به سوی نمونه‌ی آرمانی یک سازمان پایدار و متوازن جلوگیری می­‌کند، فقدانِ گفت‌­وشنود است؛ گفت‌وشنود یکی از پایه‌­های اساسی توسعه‌ی جامع و همه‌­جانبه است. در فقدان این عنصر مهم دیگر اعضای سازمان به چون و چرای مسائل نمی­‌پردازند؛ درواقع به زعمِ کارکنان این کار، کارِ مدیران است. کنش و بازاندیشی در خصوص کنشی که از انسان سرزده را پراکسیس[1] می‌­نامیم، پراکسیس ریشه‌ی کار در معنای متعالی آن است؛ یعنی پویشِ مدامِ کنش و بازاندیشی در موردِ آن. با نبود گفت‌وشنود، امکانِ پراکسیس یا بازاندیشی در مورد کنش‌ها از بین رفته و متعاقباً نبودِ پراکسیس حلقه‌ی مفقودِ فرآیند توسعه‌ی متوازن و مشارکت‌­محور می‌­شود. فلسفه‌ی پراکسیس به معنای وحدت نظریه و عمل است؛ نظریه‌ای که هم به تضادهای جامعه و هم به آگاهی مردم از آن تضادها می­‌پردازد. بدون همه‌ی اینها سازمان دچار خشونت افقی می‌­شود؛ خشونت افقی اعضا را درگیر و مدیران که حالا فاصله زیادی با آنها دارند را بی‌­خبر از روابط پرتنش نگه می­‌دارد. این تنش ­ها گاه آنقدر خاموشند و بر روابط کار و همکاری فرافکنده می­ شوند که ریشه‌ی مشکل کار و همکاری از نظر پنهان می ­ماند. کهنه شدن این رفتارهای اجتماعی در سازمان انکار همیشگی اعتماد متقابل را به همراه دارد.

در رویکرد رهایی بخش خبری از دانش غریب و بیگانه برای کارکنان نیست، بلکه فهم، یادگیری و تأثیرگذاری افراد در هر نقشی که هستند همگی از خلال کنشِ متقابل آن­ها با یکدیگر و با نخبگان سازمان و بازاندیشی مداوم شکل می­گیرد. در این رویکرد هر فرد روایتی از ارتباط خود و منافعش با منافع جمعی و اهداف سازمانی در زندگی­اش دارد. در این رویکرد است که افراد یاد می­گیرند تا:

· درباره‌ی خود و محیط اطرافشان تأمل کنند.

· دامنه‌ی آگاهی خود را گسترده­تر ­کنند.

· شروع به رشد کنند.

· دانش را بازآفرینی ­کنند.

· نقش خود را پررنگ و مؤثر بیابند.

· خود را نه حافظه‌ی دانشِ دیکته شده که بازآفرینِ همیشگی بشناسند.

نقشِ اعضا در انکار مشارکت و منافع جمعی

گاه باوجود تمهیداتی که سازمان­ ها برای ترغیب مشارکت اعضا می­ اندیشند باز هم رفتار تاریخیِ کناره ­گیری از مشارکت در میان اعضا دیده می­‌شود. در اینجا باید از جامعه‌­پذیری اعضای سازمان در بستر تاریخی- سیاسی طبقاتِ عمودی صحبت کرد. ساختار نابرابر نقش‌­های اجتماعی و ساختار تبعیض‌­آمیز قدرت ریشه‌ی تاریخی دارد و همه‌ی ما که در چنین بستری آموخته‌ایم و ایفای نقش کرده‌ایم، می‌دانیم پذیرش سرکوب‌ و حفظ انطباق در برابر نظام کنترل، به انسان­ احساسی از امنیت می‌دهد. چرا که آگاهی منطبق با وضعیت فرودستی و وابستگی کامل، با القای حس بی‌ارزشی و ناتوانی، حس امنیت را زایل کرده و مانع از آن می‌شود که شخص در جهت استقلال، پذیرش مسئولیت (نسبت به خود، حرفه­ایش و اهداف جمعی و سازمانی) و رهاسازی خویش حرکت کند. برای او، چه بسا انطباق و وابستگی‌اش به وضعیت اسارت‌بار خود اغلب بهتر از داشتن تفکر آزادانه‌ است. چرا که این‌ موقعیت شمایلی از آزادی است.

آنان که از مشارکت محروم شده‌­اند، به مرور خودباوری خود را از دست می‌­دهند و تربیت می‌­شوند که ساکت بمانند و به الگویی شبیه شوند که گروهی مسلط ترسیم کرده‌­است. آنها فکر می‌­کنند دیگر نقشی برای مشارکت برای آنها وجود ندارد و حالا دیگر در مسیری بی­‌کارکرد قدم برمی­دارند؛ تلاش می­‌کنند تا به موقعیت اجتماعی مورد پسند و احترام مدیران دست پیدا کنند.

فرهنگ سکوت جریان یک­‌طرفه‌ی دانش و آگاهی، از بالا به پایین و بدون فهم اعضای سازمان است. این بحران حاصل ارتباطی ناقص و در خدمت حفظ یکپارچگی سازمان است. این یکپارچگی برساخت شده توسط مدیران و نخبگان که عموماً توسط خود آن­ها کنترل می‌­شود، قشربندی اجتماعی را به عنوان نظم طبیعی قلمداد می­‌کند و اجازه نمی­‌دهند تا اعضا تمایل طبیعی خود را به خلاقیت، یافتن راه­‌حل و کنش ارتباطی مؤثر با دیگران اعمال کنند. فریره از اصطلاح «گذرا» برای توصیف ساختارهای اجتماعی این­‌چنینی یاد می­‌کند.

حرکت در مسیر توسعه‌ی رهایی­‌بخش

آنچه این موقعیت بن­‌بست را درهم می­‌شکند باورِ نخبگان به فضایی است که در آن اعضا بتوانند به گفت­‌وشنودی حقیقی و نزدیک به مختصات نمونه‌ی آرمانی آن دسترسی داشته ­باشند. در چنین مختصاتی کارکنان تلاش می‌کنند موقعیت مشترک خود و دیگران را بشناسند، تعارضات داخلی را تشخیص دهند، اهداف سازمان را با تمایل طبیعی خود دنبال کنند و منافع فردی و جمعی را در راستای هم ببینند.

عبور از گذرا بودن، استقامت یک سازمان و حرکت به سمت سازمانی پایدار، متضمن تبدیل کردن رویکرد بانکی به رویکرد مسئله­‌محور است؛ در رویکرد بانکی کارمندان تنها حافظه‌ی سرمایه­‌های دانشی سازمان­ هستند که توسط نخبگانِ سازمانی یا همان مدیران تعیین شده‌­است. نقش اعضا، تنها خزانه‌­داری است. این نقشِ ایستا اعضای سازمان را نسبت به مهارت­‌های خود و حرف‌ه­ایی که دارند بیگانه می­‌کند و در این وضعیت آنها خود را در فرآیند توسعه‌ی سازمان دخیل نمی­‌دانند و تبدیل به سایه­‌هایی ناامید و پردازنده­‌هایی بدون خلاقیت و راه حل می‌­شوند. ناامیدی شکلی از سکوت و گریز از جهانِ کاری را به همراه دارد و در نهایت آنچه حاصل می­‌شود ناآگاهی و فاصله از اهداف سازمان، احساس نکردن بحران و مسائل سازمان است.

گفت­‌وشنود که خود را بر عشق، فروتنی و ایمان بنا می‌­نهد، به رابطه‌­ای سالم و افقی بین گفتگوکنندگان منجر خواهد شد که نتیجه‌ی منطقی آن اعتماد متقابل بین شرکت­‌کنندگان در گفت­‌وشنود است. اگر این­چنین نباشد فضای گفت­‌وشنود از اساس با تناقض شکل گرفته­ است. جای نمونه‌ی آرمانیِ «اعتماد متقابل» در رویکرد بانکی به سازمان خالی است و تنها دلیل آن این است که مقدمات لازم برای دستیابی به توسعه‌ی همه‌­جانبه در این رویکرد وجود ندارد.

فریره در رویکرد مسئله‌­محور از مسئول بودن دوجانبه‌ی نخبگان و مردم، مدیران و کارمندان و در حقیقت معلم و شاگرد سخن می­‌گوید. هردوی این نقش‌­ها مسئول رشد و توسعه هستند. اعضای یک سازمان در این رویکرد نه صرفاً حافظه‌ی سرمایه‌­های دانشی که محقق و پژوهشگر هستند، همکاری با دیگران و طرز کار کردن با آنها را می‌‌آموزند، پیوسته به فکر کردن تحریک می­‌شوند و در برابر آن واکنش نشان می‌­دهند. واکنش آنها در برابر یک مسئله منجر به طرح مسائل تازه می­‌شود، بصیرت به همراه دارد و در نهایت آن­ها خود را متعهد احساس می­‌کنند.

برای خلق این موقعیت به شنیدن صدای اصیل آنها احتیاج است. بلند شدن این صدای اصیل و روایت افراد در سازمان برای راوی و شنونده دستاوردهای نو و کارآمد دارد. نفع راوی در آن است که با شنیدن روایت خود نسبتش با جامعه‌ی بزرگ­‌تر را به طور منسجم صورت‌­بندی می­ کند و جای خود را می ­یابد و ترغیب می‌­شود تا نقش پررنگ خود را ببینند و با روش­های پیشنهادی خود به خلاقیت دست بزنند و مسئولیت حل مسائل را در نقش خود برعهده بگیرند.

شنیدن صداهای متکثر، گاه مخالف و گاه هم‌­صدا، ارتباطات افراد را از یک­‌طرفه بودن خارج می­‌کند و صدای افراد بی­‌صدا را بلند می­‌کند و دیگر اینجاست که تلاش آن­ها برای مشارکت _هرچند با سرعت کند اما قابل تمرین_ قابل رؤیت می­‌شود.

برای تغییرِ سازمان یک جماعت کامل، تنها آگاه شدن افراد و یادآوری مسئولیت تفکر به آنها کافی خواهد بود. با حرکت در این مسیر، باتوجه به حافظه‌ی تاریخی افراد جامعه، فرهنگ سکوت ممکن است دوباره تحمیل شود، اما نفس‌هایش به شماره می‌­افتد.

[1] برای واژه‌ی پراکسیس معادل فارسی‌ مناسبی که دلالت معنایی این واژه را به خوبی انتقال دهد پیشنهاد نشده هرچند برخی معادل «کردار» را توصیه می‌کنند.


فهرست منابع:

1. فریره، پائولو (1358)، آموزش ستمدیدگان، ترجمه احمد بیرشک و سیف‌­الله داد، تهران، خوارزمی.

2. فریره و شُر، پائولو و ایرا (1394) پداگوژی برای رهایی گفتگوهایی درباره دگرگونی آموزش، ترجمه حسام حسین‌زاده، تهران، نشر اینترنتی رهایی.


فرهنگ سکوتتوسعه سازمانیمشارکتطراحی سازمانیعادت
هوده تیمی‌ست متشکل از کارشناسان حوزه‌ی علوم سازمانی و مدیریتی، جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی، مهندسی صنایع و … که تلاش دارند با نگاهی عمیق‌تر به سازمان‌ها و مسائل آن‌ها بنگرند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید