هوده
هوده
خواندن ۱۲ دقیقه·۱ سال پیش

هم‌کاری؛ راهی برای زیستِ سازمانی

نویسنده: محمدحسن کرمانی - از هم‌کارانِ هوده

"هم‎‌کاری آن چیزی نیست که سازمان‌ها انجام می‌دهند، هم‌کاری یک روشِ بودن است"[۱]

در جهان امروز که سازمان‌ها ناچار به فعالیت و ماندگاری در فضایی ناپایدار، رقابتی و دانش‌بنیان هستند، تحقق هم‎‌‌کاری درون‌سازمانی [۲] امری حیاتی و خطیر است. در پژوهش‌های مختلف مشخص شده که کیفیتِ هم‌کاری در سازمان‌ها، به طور مستقیم بر کیفیت نتایج و دستاوردهای‌شان اثر می‌گذارد. طی پیمایشی از بیش از ۹۰۰ نفر از مدیران، گزارش شد که توانمندی هم‎‌‌کاری دو برابر جهت‌‎گیری استراتژیک سازمان و پنج برابر تلاطم‌های بازار و فناوری در تحقق موفقیت سازمان اثرگذار است. فعالیت‌هایی که با ضعفِ هم‌کاری مواجه‌اند عملکرد را مختل نموده و اثر منفی بر مانایی سازمان دارند.

متأسفانه بسیاری از مدیران ارشد، هم‌کاری را صرفاً یک مهارت فردی می‌دانند که باید در پروژه‌های سازمان به کار بسته شود؛ در حالی که در رویکرد مقابل، هم‌کاری یک ارزش فرهنگی‌ست که باید در بافت سازمان تنیده شود. چگونگیِ پرورش این فرهنگ پرسشی است که به بازاندیشی در چگونگیِ ساماندهیِ کارها و پروژه‌‌ها در سازمان‌ها می‌انجامد. اما پیش از آن اهمیت دارد که مفهوم هم‌کاری تدقیق شود.

برای اشاره به هم‌‎کاری دو واژه‌‎ی Cooperation و Collaboration در موارد متعددی به صورت مترادف به کار برده می‌‎شوند، اما از جنبه‌ی ترمینولوژی و ادبیات تخصصیِ دانشِ مدیریت، تفاوت‌‎هایی میان این دو وجود دارد. از منظر ادبیات سازمانی واژه‌ی Coordination نیز مرتبط با این دو واژه است. در نتیجه لازم است به بررسی این تفاوت‌‎ها بپردازیم. ریشه واژه‌ی Collaboration ترکیب دو کلمه‌ی لاتین است: Com (با هم) و laborare (کارکردن) که در مجموع معنای کار کردن با هم [۳] را می‎‌دهد. در فرهنگ واژگان آکسفورد این واژه به صورت زیر تعریف شده است: " عمل کارکردن همراه با کسی جهت تولید و خلقِ چیزی". به عنوان مثال انسان‌‎ها با ماشین‌‎ها کار می‌‎کنند (مثل راننده-ماشین، خلبان-هواپیما)، طرف‌‎های یک کسب‌وکارِ الکترونیک با یکدیگر کار می‌‎کنند (مانند خریداران-فروشندگان، مراجعه‌‎کنندگان-سرورها [۴]). همه‌ی این‎ موارد با هم کار می‌‎کنند تا منافعی را خلق کنند که تحقق آن‎ها با کار انفرادی امکان‌‎پذیر نیست.

به نظر می‎‌رسد این تعاریف از واژه‌ی Collaboration کافی نبوده و هم‌پوشانی‎‌هایی با دو واژه‌ی دیگر یعنی Coordination و Cooperation دارد. جهت شفاف‌شدنِ تمایزِ این سه واژه، تعاریف زیر ارائه شده‌‎اند:

· هماهنگی یا Coordination: این واژه بیانگر به کارگیری ارتباطات و تبادل اطلاعات جهت دستیابی به منافع متقابل میان موجودیت‎‌ها از طریق کارکردن هماهنگ[۵] است. در واقع حفظ هارمونی و هم‌‎آوایی در این مفهوم اهمیت دارد.

· همیاری یا Cooperation: این واژه ضمن این که واجد تمام جنبه‎‌های مفهوم Coordination است، دارای یک بعد مربوط به تسهیم منابع جهت پشتیبانی از تحقق اهداف هم هست. یعنی علاوه بر تبادل اطلاعات منابعی نیز میان طرفین به اشتراک گذاشته می‌‎شود.

· هم‌‌کاری یا Collaboration: این واژه ضمن آن که جنبه‌‎های کارکردی دو مفهوم فوق را در برمی‎‌گیرد و به تسهیم اطلاعات و منابع اشاره دارد، بیانگر اشتراک مسئولیت‎‌ها میان موجودیت‌‎های مختلف جهت برنامه‌‎ریزی، پیاده‌‎سازی و تحلیل فعالیت‌‎ها به‌منظورِ تحقق اهداف فردی و جمعی‌ست. در واقع در هم‌‎کاری، هویت‌‎های هم‎‌کاری کننده در هم ادغام شده و نمی‌‎شود انجام کارها را به عناصرِ منفرد منتسب کرد. تصویر زیر ارتباط این مفاهیم را نشان می‌‎دهد.(1)

شکل 1-مرزبندی مفاهیم هماهنگی، همیاری و هم‎کاری
شکل 1-مرزبندی مفاهیم هماهنگی، همیاری و هم‎کاری


جهت درک بهتر این سه واژه می‌‎توان این مثال را در نظر گرفت که شخصی به همراه دوست خود در پی تأمین اقلام مورد نیاز برای مراسمی دوستانه هستند. اگر این اقلام را مشخص نموده و ضمن تقسیم وظایف و تنها با تبادل اطلاعات سعی کنند که اقلام مشابه را خریداری نکنند، صرفاً با هم هماهنگ بوده‌اند. اما اگر یکی از آن‌ها دانش و تجربه‌ی خود برای خرید اقلام با کیفیت‌تر را به دیگری منتقل کند و یا مقداری از هزینه را برای وی تأمین نماید، اینجا همیاری رخ داده است اما هنوز مفهوم هم‌کاری محقق نشده است. هم‌کاری زمانی است که هر دو با هم به بازار رفته و با تجمیع دانش و منابع مالی خود، اقلام را تامین کنند به طوری که نتوان تشخیص داد به طور دقیق کار تامین اقلام را کدام شخص انجام داده و این عملیات به هر دو شخص به طور توأمان نسبت داده شود.

باید دقت داشت هم‎‌‌کاری با همیاری اشتباه گرفته نشود. چنانکه در بعضی از پژوهش‌ها به این مورد اشاره شده است که همیاری وقتی است که هر فرد در یک تیم به پیشبرد برنامه‎‌‌های خود می‌پردازد و آن برنامه‌ها را با تیم به اشتراک می‌گذارد. در این حالت ممکن است مباحثه‌ی مشترک وجود داشته باشد اما تمرکز بر فعالیت‌های فردی است و نه یک استراتژی جمعی. در مقابل هم‎‌‌کاری وقتی است که اهداف کاری فردی تابع و منحل در هدف جمعی‌ ست.

هم‎‌‌کاری اغلب درمورد اعضای یک تیم که با هم روی موضوعی کار می‌کنند مصداق می‌یابد. هم‌کاری فرآیند مرتبط با رفتارهایی است که می‌توان آموخت و توسعه داد. هم‌کاری فرآیندی‌ست تحت حاکمیت مجموعه‌ای از هنجار‎ها و رفتارها که مشارکت فردی را بیشینه می‌سازد. هم‌کاری روشی است که طی آن گروهی از افراد به طور جمعی ایده‌هایی را کاوش کرده تا راهکارهایی را، فراتر از چشم‌انداز محدود تک‌تک افراد، جهت توسعه به وجود آورند (2).

از آنجا که هم‌کاری باید به عنوان یک فرآیند دیده شود، درک این که «محیط هم‌کارانه چگونه محیطی‌ست» اهمیت می‌یابد. در یک محیط هم‌کارانه‌ی واقعی، همه‌ی افراد «صدایی مختص به خود» دارند. تنها آنگاه که افراد صدایی در سازمان داشته‌ باشند است که می‌توانند مشارکت کنند. وقتی کارکنانِ سازمان از چگونگیِ سهم‌‌داشتن‌شان در استراتژی سازمان آگاه شوند، هدفمند [۶] خواهند شد. همراه با این هدفمندی باور به سازمان پیدا می‌‎شود. هدفمندی و باور پیداکردن منجر به سطوح بالایی از مشارکت خواهد شد.

سازمان‎‌‌ها معمولاً با هدف شکستن سیلوهای کاری، تقویت فعالیت‌های بیناوظیفه‌ای، و تشویق نوآوری، به پیاده‌سازی فرآیندهای مشوقِ کارِ مشترک در تیم‌ها یا سطوح سازمانی می‌پردازند. حتی در چنین کاربرد محدودی از هم‎‌‌کاری، نتایج مثبت برای سازمان ایجاد خواهد شد. هم‌کاری علاوه بر رشد نوآوری موجب افزایش انرژی، خلاقیت و بهره‌وری کارکنان شده و این فضا در ادامه به کاهشِ سطحِ ‎استرس‎ کارکنان و افزایشِ میل به مشارکت می‌انجامد.

عبارت «قابلیت هم‎کاری» و مفاهیم نزدیک به آن در سطوح مختلفی از تحلیل مورد بحث قرار گرفته‌اند که عبارتند از روابط بین-سازمانی و درون-سازمانی، تیم‌های بیناوظیفه‎‌‌‌ای[۷]، هماهنگی درون بنگاهی و نوآوری سازمانی. بنابراین هم‎‌‌کاری در سطوح مختلفی اعم از بنگاهی، فردی، تیمی، درون سازمانی، بین سازمانی و شبکه‌ای قابل طرح است. در موضوع هم‌کاری در سطح فردی بر مواردی از جنسِ مهارت‌های مشارکت بیشتر تأکید می‌شود، اما باید توجه داشت این مهارت‌ها متأثر از فاکتورهایی چون تعهد، نوع ارتباطات، پیوندها، رضایت و اعتماد هستند. (3)

در سطح هم‎کاری درون-سازمانی، دو فلسفه‌ی مجزا برای مدیریت تعاملات بین دپارتمانی معرفی می‎‌‌شوند. تعاملات تراکنش محور [۸] (سلسله مراتبی) و تعاملات هم‌کارانه [۹]. یکپارچگی بین دپارتمانی در قالب فلسفه‌ی تعاملات هم‌کارانه متضمن مفاهیمی چون اهداف مشترک، ارزش‎های مشترک، تعهدات متقابل و رفتار هم‌کارانه است. این در حالی‌ست که مطابق با فلسفه‌ی تراکنش‎‌‌‌محورِ سلسله مراتبی، دپارتمان‌ها به عنوان موجودیت‌های جدا از هم در نظر گرفته می‌شوند که بر سر منابع شرکت رقابت دارند. بنابراین قابلیت هم‌کاری از منظر درون‌سازمانی بر یکپارچگی بین دپارتمانی تمرکز دارد.

در فلسفه‌ی تعاملات هم‌کارانه، تعریف هم‌کاری عبارت است از: کارکردن باهم به صورت غیررسمی، همراه با به اشتراک‌گذاری ایده‌ها، اطلاعات و منابع. در این رویکرد تمایل دپارتمان‌ها به کارکردن با هم، داشتن درک متقابل، داشتن یک چشم‌انداز مشترک، اشتراک‌گذاری منابع و کسب اهداف جمعی جنبه‌های مختلف هم‌کاری هستند. به علاوه هم‌کاری از حیث نگرش‌های حاکم بر روابط بین دپارتمانی نیز برجسته می‌شود که نمایانگر یک فرآیند ادراکی تاثیرگذار، متقابل و مشترک است.

همانطور که گفته شد تعاملات درون‌سازمانی می‎‌‌تواند به جای گرایش‌های رسمی و تراکنشی بر مبنای گرایش‌های هم‌کارانه و رابطه‌ای باشد. گرایش رابطه‌ای و هم‌کارانه با سطح بالایی از اعتماد [۱۰] و ارتباط [۱۱] همراه با تعهد [۱۲] سر و کار دارد که به عنوان اجزای نرم هم‌کاری [۱۳] دیده می‌شوند. گرچه در ادبیات موضوع ابعاد دیگری چون «رضایت» و «حل مساله به صورت مشترک» نیز بیان شده‌اند، اما بیشترین تاکید روی همین سه فاکتور اعتماد، ارتباط و تعهد است. (3) در واقع این سه فاکتور فضای تعاملات تراکنشی را می‌توانند به سوی فضای تعاملات رابطه‎‌‌ای و هم‌کارانه تغییر دهند.

اعتماد، تعهد و ارتباط بر یکدیگر اثرگذار بوده و متقابلاً به هم وابسته‌اند. اعتماد به عنوان یک شرط ابتدایی غیر قابل جبران، برای مشارکت عمل می‎‌‌کند. ارتباط نیز برای ظهور اعتماد مورد نیاز است و البته می‌تواند موجب بهبود اعتماد نیز بشود. به همین شکل اعتماد و تعهد نیز با یکدیگر رابطه دارند.

اعتماد بنیادِ هم‎‌‌کاری است. وجوه مختلفی بر اعتماد مترتب است اما این که هیچ کس کامل نیست و در واقع آسیب‎‌پذیری [۱۴] جنبه‌ای است که بیشترین اثرگذاری را بر فرآیند هم‌کاری دارد. اگر آسیب‌پذیری نباشد، افراد به صورت تام و تمام برای تلاش‌های جمعی از خود مایه نمی‌گذارند و ایده‌هایشان را به اشتراک نخواهند گذاشت. بنابراین بالاجبار حدی از اعتماد در سازمان وجود دارد اما در فرآیند هم‌کارانه اعتماد به معنی خلق محیطی است که هرکس می‌تواند بی پرده به بیان نگرانی‌ها‎، ترس‎ها و تفاوت عقاید بپردازد بدون ترس از طرد شدن، پرخاشگری یا تلافی. وقتی افراد احساس کنند که مورد احترام نیستند و نقش آن‎ها مورد توجه و ارج‌گذاری قرار نمی‌گیرد، برای ایفای نقش به فرصت‌های دیگری توجه می‌کنند. اعتماد و احترام سنگ زیرین هم‎کاری بوده و برای ایجاد تعهد به هدف جمعی نقش کلیدی ایفا می‌کند. (2)

از منظری دیگر اعتماد مبتنی بر مجموعه‌ای از باورهاست، باورهایی درباره این‌که یک کنشگر چه کاری می‌تواند انجام دهد و او در روابطِ آتیِ توام با ریسک چگونه رفتار خواهد کرد. اعتماد یک پدیده‌ی چندبعدی‌ست که متاثر از عناصر عقلایی و محاسباتی از یک سو و عناصر عاطفی و احساسی از سوی دیگر، است. عنصر عقلاییِ اعتماد در بطنِ خود حاوی تلاش تحلیلی یک کنشگر جهت ارزیابی قابلیت طرف‌های دیگر برای انجام وظیفه‎‌ی مدنظر، است. طرف‎‌های هم‌کاری اغلب به ارزیابی قابلیت‌های آینده محورانه مانند دانش تکنولوژیک و قابلیت‌های کسب‌وکار پرداخته و به ویژه در محیط‌های پویا و نامطمئن به قابلیت هم‌کاری نیز توجه می‌کنند. در واقع این پرسش مطرح است که یک کنشگر تا چه حد می‌تواند به تعهد داده شده عمل کند. آیا او دانش، مهارت و منابع لازم برای یک رابطه را دارد؟ عنصر عقلایی یا محاسباتیِ اعتماد از رویکرد اقتصادی نشأت می‎گیرد و این امر مربوط به زمانی است که کنشگر در تلاش برای پیش‌بینی یا محاسبه‌ی منافع احتمالی ناشی از قابلیت‌های سایر طرف‌های هم‌کاری است.(3)

فراتر از عنصر محاسباتیِ اعتماد، پرسش دیگری قرار دارد و آن این است که آیا طرف‌های هم‌کاری تمایل به استفاده از دانش و منابع خود در عملیات هم‌کاری را دارند؟ این حسن نیت یا اعتماد نیک‌خواهانه شامل این باور است که طرف‌های هم‌کاری منافع متقابل را علاوه بر منافع فردی به حساب می‌آورند. این امر به طور ضمنی بیانگر گرایش به هم‌کاری در مقابل فرصت‌طلبی [۱۵] است و در برگیرنده‌ی جنبه‌ی احساسیِ اعتماد می‌باشد. این جنبه مربوط به زمانی است که طرف‌های هم‌کاری به طور شخصی درگیر موضوع شده و براساس علاقه‌ی شخصی، یک پیوند الزام آور متقابل ایجاد می‌کنند.

بخش متولیِ توسعه‌ی سازمانی و فرهنگ در شرکت‌ها می‌تواند به ارزیابی سطح اعتماد در سازمان، از طریق پیمایش‎‌ها و مصاحبه‌های عمیق بپردازد. برخی از پرسش‌هایی که در این زمینه قابل طرح هستند، عبارتند از:

· آیا احساس می‌کنید که ریسک‌پذیری در کار مورد تشویق واقع می‌شود؟

· آیا برای در میان گذاشتن ایده‌ها و عقایدتان با همکارانتان، حس امنیت و اطمینان لازم را دارید؟

· آیا باور دارید که با شما به شکلی منصفانه و با احترام رفتار می‌شود؟

· آیا معتقدید که ایده‌های شما در فرآیند تصمیم‌گیری به حساب آورده می‌شود؟

پاسخ‎‌‌های کارکنان به ارزیابی اعتماد در سازمان کمک می‌کند. تحلیل نتایج به شناسایی سطح اعتماد در سازمان که شامل احترام نیز هست، منجر می‌شود.

تعهد دومین جز رابطه‌ی هم‌کارانه است. اکثر محققان خط مربوط به دوگانه‌ی سنتیِ "تعهد رفتاری" و "تعهد نگرشی" را دنبال کرده‌اند. آن‎ها همچنین تعهد را به عنوان یک مفهوم چندبعدی در نظر گرفته‌اند. تعهد در روابط هم‌کارانه از دو منبع می‌آید: ارزیابی‌ها و انتظارات درباره پتانسیل اقتصادی آتی که به تعهد عقلانیت‌‎محور ابزاری اشاره می‎‌‌کند. این بعد از تعهد را می‌توان تعهد محاسباتی نیز نامید. بین تعهد ابزاری و تعهد عاطفی تمایز وجود دارد. بعد عاطفی در یک رابطه‌ی هم‌کاریِ نزدیک، به طور ضمنی بیانگر نوعی فرآیند درونی‌سازی توسط شرکای هم‎‌‌کاری است. تعیین هویت روانشناختی توام با رابطه، منجر به افتخار هم‌کار بودن می‌شود.

ارتباطات [۱۶] جزء سوم از روابط هم‌کارانه است. ارتباطات به نیات شرکا در هم‌کاری علامت‌دهی کرده، فرآیندهای هم‌کارانه را توسعه داده، ایجاد رابطه را آسان‌تر ساخته و خلق جوی پشتیبان و احترام‌آمیز بین طرف‌های هم‌کاری را تسهیل می‌کند. بدون ارتباطات موثر هیچ‌گونه هم‌کاری شکل نمی‌گیرد. ارتباطات موثر نیاز به سطح قابل توجهی از خودآگاهی دارد. کارکنان باید ترجیحات خود را در مورد موقعیت هم‌کارانه درک کنند. آنها باید بفهمند که سبک‌های ارتباطی و هم‌کاری که افراد ترجیح می‌دهند کدام است. این آگاهی است که به کارکنان امکان می‌دهد به سبک‎‌‌های مختلف ارتباطات و هم‌کاری توجه کرده و از آن‎ها بهره‌‎برداری کنند. این امر سطح خودآگاهی را ارتقا بخشیده و موجب تعدیل رفتار افراد و سبک‌های ارتباطی آن‎ها می‌شود که این وضعیت خود موجب هموار شدن مسیر مشارکت بیشتر خواهد شد. همه‌ی کارکنان باید مهارت‌های ارتباطی را برای تحقق محیط هم‌کارانه فراگیرند.

از مجموعِ مباحث فوق می‌توان نتیجه‌گیری کرد برای آن که تعاملات سازمانی رنگ هم‌کاری به خود بگیرد و از شکلِ صرفاً سیستمی و مطابق روال‌های معمول به حالتی اکوسیستمی و خودجوش تبدیل شود؛ هم‌‌کاری باید به یک «قابلیتِ سازمانی» تبدیل شود. براساس مفاهیم پیش گفته، قابلیت هم‌کاری [۱۷] عبارت است از توانمندی یک کنشگر (فرد، تیم، بخش، سازمان) در ایجاد و مدیریت روابط شبکه‌ای براساس اعتماد متقابل، ارتباطات و تعهد. تحقق این امر نیازمند مجموعه‌ای از تحولات ساختاری و فرهنگی در سازمان‎هاست. تحولاتی که طیِ آن افراد تجربه‌ی برانگیزاننده‌ای از مجموعه مناسبات خود با سازمان داشته باشند و حس بیگانگی با محیط کار برای‌شان از بین برود.

مراجع

1) Zhong, H., et al. (2015) COLLABORATIVE INTELLIGENCE – DEFINITION AND MEASURED IMPACTS ON INTERNETWORKED E-WORK, Management and Production Engineering Review, Volume 6, Number 1, pp. 67–78.

2) Kelly, K, Schaefer, A, (2014), Creating a Collaborative Organizational Culture, UNC Executive Development

3) Blomqvist, K. and Levy, J. (2006) ‘Collaboration capability – a focal concept in knowledge creation and collaborative innovation in networks’, Int. J. Management Concepts and Philosophy, Vol. 2, No. 1, pp.31–48.

........................................................................................................................................

[۱] سیمون نوریس (Simon Norris) متخصص حوزه‌ی مدیریت استراتژیک

[۲]Intra-organizational Collaboration

[۳] to work together

[۴] clients-servers

[۵]harmoniously

[۶] Purpose

[۷] Cross-Functional Teams

[۸] transaction-based interaction

[۹] Collaboration

[۱۰] Trust

[۱۱] Communication

[۱۲] commitment

[۱۳] ‘soft’ components

[۱۴] آسیب‌‎پذیری در اینجا به این معناست که افراد دارای ایده‌‎های بی نقص نیستند و لذا ملزم به اعتماد کردن در روابط کاری خود می‌‎شوند.

[۱۵] Opportunism

[۱۶] Communication

[۱۷] Collaboration capability


همکاریارتباطات سازمانیتعهدسازمانیفرهنگ سازمانی
هوده تیمی‌ست متشکل از کارشناسان حوزه‌ی علوم سازمانی و مدیریتی، جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی، مهندسی صنایع و … که تلاش دارند با نگاهی عمیق‌تر به سازمان‌ها و مسائل آن‌ها بنگرند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید