انبوه مه های نشسته در دوردست/دلتنگی های من اند/که برلب کبود کوهپایه/سیگار برگ میکشند/وگاهی در بلوغ بغض هایم تا هوای گریه اوج میگیرند/دلتنگی های من بزرگ شده اند/وآنقدر قدکشیده اند که حتی از چنارهای کوچه ی چکاوک هم بلندترند/و درست شبیه تنهایی هایم وآنقدر شفاف شده اند که از کدورت هر شیشه ای عبور میکنند و بااهالی چشمه و غمناکی غروب نسبت خونی دارند.
#بهروز_مقدم
#حسین_کوشکی
#ساعت_شعری