ای سردار تیر باران شده پیکرت کجایی؟
همه را دارند می برند به اسارت کجایی؟
ای قرمز ماه خونین بنی هاشم کجایی؟
ای که نداری حتی یک جای سالم کجایی؟
ای قد کشیدهٔ تیر ها بر سر تا پا کجایی؟
وقتی که می برند به اسرت ما را کجایی؟
ای تیر در چشم و دستت از دو کتف جدا کجایی؟
ای بدنی که گوشت از گوشتت سوا کجایی؟
تو دست هر کس میگیری بدون دست کجایی؟
خواهم سوار شتر شوم در این دشت. کجایی؟
تو و حسین غیرت الهی داشتید. کجایی؟
سرت خورد شد با عمود. بر زمین کشید. کجایی؟
فدای چشم نافزت بشم بگو کجایی.
به من از درد جدایی چیزی نگو. کجایی؟
من هم از شلاق نگفتم. غصه نخور. کجایی؟
جانِ من فقط کمی از فرات بخور. کجایی؟
حسین جان، عباس صدایم نمیشنود. کجایی؟
حسینم، دارند رقیه را می زنند. کجایی؟
همهٔ دختر کوچکت کبود شد. کجایی؟
حرمله با نیشخندش مدام شراب خورد. کجایی؟
هیچ کس صدای من را نمی شنود. کجایی؟
بشنوی و جواب ندی؟! نمی شود. کجایی؟
هنوز در گودی هستی یا کنارمی؟ کجایی؟
یا که زیر اسب ها هتاکی می شوی؟ کجایی؟
وای حسین من! پس بگو سرت کجاست. کجایی؟
نگو سر و حلقت بر روی نیزه هاست. کجایی؟
دستم کوتاه است؛ به نیزه نمی رسد. کجایی؟
آیا از این پایین صدایم می رسد؟ کجایی؟
حسین، جانِ مادر با من وداع نکن. کجایی؟
بیا و این بغض گلو راباز بکن. کجایی؟
نمی شود رباب را تنها بگذاری! کجایی؟
تو فقط دلِ شکسته می گذاری. کجایی؟