حسین وحدانی
حسین وحدانی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

چرا شجریان را «این‌جور» دوست داریم؟

از تجربه‌هایی که در زندگی داشته‌ام، آموخته‌ام که تعصب، خامی است.
از تجربه‌هایی که در زندگی داشته‌ام، آموخته‌ام که تعصب، خامی است.


آن صدای جاودانه، گره‌خورده با خاطرات جاده‌های بی‌پایان و شبانه‌های بی‌ماه و سفره‌های افطار، با غزل‌های حافظ و سعدی و مولانا که با فراز و فرودهای آواز او تازه درک‌شان می‌کردیم، کنار آن تصویر باصلابت که می‌گفت «من صدای این خس و خاشاک هستم» بس بود برای اینکه عاشق محمدرضا شجریان باشیم. اما آن‌چه یک ملت را شیفته‌ی او می‌کرد چیزی فراتر از نت‌های آوازی بود؛ اندیشه و مَنشی بود که در این روزگار کمتر می‌یابیم.

می‌خواستم در این‌باره بنویسم که شجریان را چه چیزی جاودانه می‌کند؛ فرزند زمانه‌ی خویش و بیش‌تر از آن: پیش‌تر از زمانه. با اندیشه‌هایی که هر جای دیگری از زندگی شخصی و اعتقادات و سیاست و اقتصاد و زیست اجتماعی ما نیز درس‌هایی بزرگ برای ماست؛ مایی که در چنبره‌ی عادت و تعصب خود یا اطرافیان و محیط‌مان گرفتاریم. دیدم که بخش‌هایی از حرف‌های خودش، بهترین بیانِ چراییِ جاودانگی اوست. فرازهایی از حرف‌های او را (به نقل از روزنامه‌ی شرق، خردادماه سال ۹۰) برگزیده‌ام. او درباره‌ی موسیقی و هنر می‌گوید، اما شما به هرچه در پیرامون‌تان است بیندیشید، این کلمات را دقیق و راهگشا می‌یابید.

«تعصب به این معنا است که جلوتر از بینی خودت را نبینی. اگر افق دید را کمی فراتر ببری دیگر نمی‌توانی تعصب داشته باشی. اگر واقعیت‌های جامعه را در نظر داشته باشی دیگر نمی‌توانی متعصب باشی؛ واقعیت‌هایی که در سیاست، فرهنگ و هنر و... وجود دارد. باتعصب بودن به معنای جداکردن خود از دیگران و جامعه است.»

«نباید دگم بود و باید واقع‌گرا بود. تنها تعصبی که در زندگی دارم این است که با آدم دروغگو نمی‌توانم زندگی کنم و در این مورد اتفاقا دگم هستم. خودم هم هیچ‌گاه دروغ نمی گویم. انسان با هر شکلی و هر دینی و هر ملیتی ارزش دارد. برای من سیاه و سفید یا ایرانی و غیرایرانی با هر اعتقاداتی تفاوتی نمی‌کند. آنچه برای من مهم است خود انسان است.»

«خیلی[ها] آدم‌های بسته‌ای هستند که با هر نوع نوگرایی مخالفت می‌کنند. ما با آن‌ها کاری نداریم. اساسن جامعه با آن‌ها کاری ندارد. مگر جامعه منتظر است که اینها برایش نسخه بپیچند؟! جامعه همواره راه خودش را می‌رود و کاری به کار متعصب‌ها ندارد.»

«همین موضع‌گیری‌ها باعث شده افراد جوانی که مایل به نوآوری هستند، از خلاقیت دست بکشند. این کار باعث شده همه‌ی استعدادها و خلاقیت‌های ما در نطفه خفه شوند. چرا؟ چون استادی که خیلی هم معروف بوده، از نوآوری ها به عنوان مسخره‌بازی یاد کرده است، اما نباید از هیچ کس واهمه داشت. باید راهی را برویم که فکر می‌کنیم درست است.»

«ما اگر بخواهیم سنت‌های دوهزار سال پیش را حفظ کنیم و ادامه دهیم به آدم‌های عقب‌افتاده‌ی ماقبل تاریخ تبدیل می‌شویم. جوانان در هر نسلی سنت‌های جدید خودشان را ساخته‌اند. به این معنا که گذشته‌ی خودشان را آموخته‌اند و دیواری را شکسته‌اند و از آن به بیرون جهیده‌اند. بر پایه‌ی همین هم سنت جدیدی ساخته‌اند. هر زمانه‌ای بر پایه‌ی اصالت‌ها سنت‌های جدید خود را می‌سازد. ما نباید در سنت‌ها درجا بزنیم؛ چون جامعه هیچ‌گاه درجا نمی‌زند.»

«درباره‌ی خودم باید بگویم امروز مطلقن آن آدم متعصبی نیستم که در دوران جوانی بودم. همیشه گفته‌ام که تعصب، خامی است. از تجربه‌هایی که در زندگی داشته‌ام، آموخته‌ام که آن تعصب‌ها به معنای خامی است. یعنی من فقط یک چیز را بلدم و چیز دیگری نمی‌دانم. . . تفکر فعلی من ناشی از تجربه‌هایی است که در زندگی داشته‌ام. به خاطر همین است که اگر اکنون این موضوع را به یک جوان بگویی به سختی قبول می‌کند، شاید هم نپذیرد؛ اما به یقین پس از ۳۰ سال به تفکری می‌رسد که من اکنون رسیده‌ام. بی‌غیرت نشده‌ام، اما متعصب هم نیستم.»

شجریانجامعهسیاستاقتصادفرهنگ
مشاور، مدرس و مجری بازاریابی با تمرکز بر محتوا، ۲۵ سال تجربه‌ی نویسندگی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید