Hosna mahmoudizadeh
Hosna mahmoudizadeh
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

از هوا تا صبح یک روز تهران

سلام این متن برای مسابقه ی دست انداز هست درباره ی هوا

صبح شد دوباره در این تهران شلوغ در شهری که پایتخت کشور است بیدار شدم .

خودم را آماده کردم و رفتم به طرف آشپزخانه چون دیر شده بود پنیر را از یخچال برداشتم نان روی میز بود نان را با چاقو بریدم و پنیر را به نان زدم به ساعت مچی که همکارم برایم خریده بود نگاه کردم خیلی دیر شده بود زود دویدم به طرف در اما می خواستم هوای امروز را چک کنم نه با تلفن همراه با پنجره ی خانه هم می توانستم از جایی که بلند است شهر شلوغ را ببینم هم هوا را.

به طرف پنجره روان شدم پرده ها را کنار زدم

و وای بر آلودگی خانه ی من در جایی بود که می توانستم برج میلاد را ببینم برج میلاد را همیشه چونان یک پیر مردی که هیچ توانی برای ماندن ندارد می دیدم چون برج میلاد هوا را آنقدر تحمل می کرد که منی که در سن و سال ۲۷ سالگی به سر می برم تحمل نمی کنم. برج میلاد ابر ها را هر روز سیاه می بیند ، برج میلاد هر روز ماشین هایی که دود دارند می بیند و کی می خواهد دود تمام شود فکر می کنم باید برایش برج میلاد را می گویم یک دستگاه تنفس بخرم همه باید کمک کنیم تا برج میلاد مردم و همه ی آدم ها تنفسی چونان باغ گل ، درختان زیبا بکشند چونان محوه پنجره شده بودم که پاک دیر شدنم یادم رفت دیگر فهمیدم باید با پای پیاده بروم چون امروز هم چونان هر روز آلوده است رسیدم به سرکار همکاران همه عصبی بودند از اینکه من دیر رسیده بودم.

امروز را درک کردم و فهمیدم هر چه هوا آلوده تر باشد مردم هم عصبی تر خواهند بود .

اگر دوست داشید و دلتون میخواد متن های من رو بخونید پس صفحه ی من رو دنبال کنید.

و نظرتون رو هم برام بنویسید.

برای دوستانتون هم بفرستید تا همه لذت ببرن.

ممنون ??

مسابقه ی دست اندازحال خوبتو با من تقسیم کن
داشتن اعتقادات متفاوت نباید موجب جدایی انسان های #باشعور شود!《یک ESFP :◇》
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید