سلام خوب هستید؟
امروز امتحان داشتیم ریاضی صبح دیر بیدار شدم دور رو برم رو نگاه کردم گوشی را به دست گرفتم و وای مطالعات گفته ۵ سوال تستی بنویسید از درس ۲۳ و بفرستید. (همیشه شنبه ها می پرسه و یکشنبه ها که باهاش داریم درس میده (ولی الان درس ها تموم شده دو روز پشت سر هم می پرسه )). سریع نوشتم و فرستادم. زنگ بعدی هنر بود ?♀️ که ترکیب رنگ ها رو توضیح داد. بین زنگ دوم و سوم زنگ تفریح خیلی بیشتر از زنگ تفریح بین کلاس اول و دوم بود? داشتیم با بچه ها حرف می زدیم که ۱۰:۳۰ زنگ تفریح تموم شد و یکی از بچه ها از کل دانش آموز ها سوال پرسید ( کلاس پیام آسمانی)(یک هفته درس میده یک هفته می پرسه). از من پرسید : چهار مورد از وضایف یک مسلمان نسبت به برادران دینی اش را بیان کنید. جواب دادم. و دوباره رفتم با بچه ها حرف زدم تا ساعت ۱۲ و بعد ۱۲ سوالات امتحان ریاضی رو فرستادن امدم دیدم بچه ها میگن از پی دی اف عکس بگیریم چون براشون باز نمیشه امدم پی دی اف رو باز کردم و دیدم !!!!!!!! چی واقعا !!!! این سوال ها همون سوال هایی هست که برای ما به عنوان نمونه سوال فرستاده بود عجب شانسی رفتم عکس ها رو برای بچه ها فرستادم و این رو بهشون گفتم داشتن از خوشی بال در می اُوردند امتحان رو دادم وجدان تمام وجودم رو برای خوش کرده بود و هی داشت چرت و پرت میگفت.
وجدان : اگه ۲۰ شدی خانم شک کرد چی ؟
من : برو بابا
وجدان : وایسا نگاه امروز حوصله نداری بخاطر این امتحانه برو
من : چرت نگو بیا برو
وجدان حرف آخرته
من : Yes
وجدان : منم حرف آخرم رو میگم برو به خانمتون بگو ...
وجدان : تغییر نکردی ؟
من : بشین تا تغییر کنم
وجدان : باشه خودت خواستی من رفتم
من : خدا به همراهت ?✌
وجدان : (با خودش می گوید : از راه حس وارد می شوم? ( خدایی اولین باره از این اموجی استفاده می کنم یک حس خیلی عجیبی میده به آدم ???✌)
من : گشنمه بگیرم بخوابم .... حوصله خوابیدن ندارم ?♀️ خدایا خواهش می کنم بخوابم ?
من : وجدان کار اونه ..... خدا ? رفته حالا چیکار کنم.
ساعت ۱۸:۱۴ = ۶:۱۴ : (صدای پیامک ?)
و این است زندگی ⬇️
متن : امروز و دیروز
اتفاق ? : ۱۴۰۰/۲/۱۱
