Hosna mahmoudizadeh
Hosna mahmoudizadeh
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

مشورت با خدا بر سر تولدم (یادم نمیاد)

سلام این متن برای مسابقه ی دست انداز هست درباره مشورت با خدا بر سر تولدم

عکس اولی
عکس اولی


عکس آخری (یعنی این عکس آخری هست و دیگه توی این متن عکس نیست
عکس آخری (یعنی این عکس آخری هست و دیگه توی این متن عکس نیست


تنهایی را به تو می سپارم چون تو را دارم خدا

هر روز نام تو را بر زبان می آورم چه حالم خوب باشد چه حالم بد تو همیشه کنارم بودی و خواهی ماند .

خدایا شکرت که هر چه دارم از توست .

نام تو همیشه بر سر زبان ها ست ، همیشه به خاطر می سپارم .

خدا تو من را دوست داشتی که من را به جهانی که دوستش داری فرستادی من در این جهان یار تو خواهم بود و به مردم یاد می دهم تمام نکاتی را که به من یاد داده ای .

دوست داشتم تو را ببینم وقع ای که من را از سرسره به خانواده ام فرستادی اما همه ی آن اتفاقاتی که برای من موقعی که رفتم به جهان تو افتاد را به یاد ندارم .

دوست داشتم یک بار لحظه ی تولدم که در کنار تو بودم را حس کنم و تو را ببینم اگر برای یک روز هم بود راضی می شدم .

خدایا شکرت ..... ??

اتفاقاتی که برایم آن موقع افتاد :

من : وقتی دوست صمیمی مثل تو دارم پس چرا بروم روز هایی که برای ساختن من وقت گذاشتی شب هایی که درباره ی اون دنیا می گفتی و من هر روز را با تو خندیدم تو به من همه چیز یاد داری چرا من رو از سرسره می خواهی بیندازه تا به اون دنیای که فقط چیز هایی که به من گفتی درباراش می دونم می دونی شب هایی که به رفتم از پیش تو فکر می کردم چقدر می خواستم از هم بشکنم من نمی خوام به دیگران چیزی یاد بدهم و از دیگران چیزی یاد بگیرم من فقط و فقط می خواهم کنار تو و دوستان خوبت باشم یادت هست هر وقت به دنیایی آخر می رفتم و کنجکاو بودم و بازی می کردم چقدر نارحت می شدی پس از تو می خوام یک بارهم که شده من رو به دنیای آخر برسون من نمی خوام از مرحله ی وسط عبور کنم من می خوام پیش تو باشم من می خوام یک راست برسم به دو راهی آخر دو راهی آخری که تو ازش می گفتی می گفتی اسم انجا بهشت و جهنم هست و بهشت مکان تو هست و جهنم مکان شیطان خدا از الان من رو قضاوت کن و به یکی از این ها بفرست من نمی خوام با آدم های مرحله ی دوم زندگی کنم خدا تموم شد حرفام می تونی حرف بزنی ببخشید دیگه خیلی حرف زدم نوبت تو هست خدا

خدا : اگر بین تو فرق بگذارم بقیه از من همین کار رو می خوان که تو می خوای یک جمله ی کوتاه قانعت کرد ؟

من : بگذارید فکر کنم ........ بله قانع شدم دلم نمی خواه بحصش پیش بیاد .

خدا : آماده هستی ؟

من : بگذارید یک بار دیگه صورتتون رو ببینم نمی خوام یادم بره ......

خدا : یادت میره هر چقدر نگاه کنی یادت میره

من : نمی خوام

خدا : دست تو که نیست دست ذهنت هست

من : واقعا ؟

خدا : بله

من : خدا چی برای ذهن خوبه برم اون جهان بخورم

خدا : همه چی بخور و مثل اینجا همیشه شاد بمون

من : باشه

خدا : همه منتظرت هستن آماده ای ؟

من : خدا حرف های که بهم زدی هم یادم میره ؟

خدا : آره اینقدر سوال نپرس همه منتظرت هستن

من : نه بگذار سوال بپرسم

خدا : دیرت شود

خدا من رو به جهان خودش فرستاده .

من : خداااااا خدافظ

خدا : خدافظ

من : خدا دوستت دا...

خدا همیشه دوستت خواهم داشت .

اگر دوست داشید و دلتون میخواد متن های من رو بخونید پس صفحه ی من رو دنبال کنید.

و نظرتون رو هم برام بنویسید.

برای دوستانتون هم بفرستید تا همه لذت ببرن.

ممنون ??

مسابقه دست اندازحال خوبتو با من تقسیم کنخدایادم نمیادمشورت با خدا بر سر تولدم
داشتن اعتقادات متفاوت نباید موجب جدایی انسان های #باشعور شود!《یک ESFP :◇》
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید