بهخدا که «دو چیز طیرهٔ عقل است:
دمفروبستن بهوقت گفتن و
گفتن بهوقت خاموشی.»
آقای سعدی روحت شاد ولی این سخنت رو هنوزم که هنوزه خیلیامون آویزهٔ گوش نکردیم.
طرف میره خواستگاری، از طرف مقابل خوشش نمیاد
ولی به هیچ جنبندهای اطلاع نمیده.
همه معلق بین ارض و سماء، چشمانتظار، مثل سیبِ چارقاچ تو پیشدستی.
خب نکنین این رفتارو!
یا این کیس:
مشتری میاد با شور و شوق توی PV:
«جناب فلانی سلام
وقتتون بخیر
شماره شما رو دکتر بهمانی دادن.
ما میخوایم یه همکاری با شما داشته باشیم.
اگه ممکنه یه جلسه داشته باشیم.»
بعد از جلسه، یه هفته میگذره و بازخوردی نمیاد، پیگیری میکنی و در باکلاسترین حالت اینو میشنوی:
«سلام
بله ببخشید
درگیر یک سری تغییرات هستیم، اطلاع میدیم.
ممنون از پیگیری شما»
اما تغییراتشون تموم نمیشه و بزرگوار هیچموقع اطلاع نمیده...
باری...
سعدیجان در روز بزرگداشتت، «طیرهٔ عقل» رو گوگل کردم، میشه سبکمغزی، پریدن عقل و هوش.
و این ناسزای ادبی رو با اجازهتون یه جا یادداشت میکنم:
دمفروبندِ طایرعقل!
در خاتمه، یادی هم از هوشنگ ابتهاج روانشاد کنم.
هوشنگخان شاید تو هم زخمخوردهٔ همین خنجر بودی که گفتی:
نشستهام به در نگاه میکنم، دریچه آه میکشد...
میخواسم بگم منم همینطور آقای «سایه»
منم همینطور...