Hossein Azadpour
Hossein Azadpour
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

حکایت Restart کردن سیستم

میگن روزی چهار مهندس از رشته های فیزیک، شیمی، مکانیک و کامپیوتر سوار یک ماشین از جاده ای گذر میکردند که ماشین خراب میشه، هر کس بر اساس رشته تحصیلیش ایده ای ارائه و کاری انجام می ده اما ماشین روشن نمیشه، آخرین نفر مهندس کامپیوتر بود میگه درهای ماشین رو یک بار باز و بسته کنیم، همه در حالی که می خندیدند این ایده رو امتحان می کنند و در کمال تعجب ماشین روشن می شه.

از مهندس کامپیوتر می پرسن چی شدددد؟ میگه باید یکبار Restart می کردیم.

سال ها پیش در یک اداره دولتی کار می کردم، تازه شبکه داخلی در ادارات باب شده بود، یک بنده خدایی که لیسانس حسابداری بود اما شده بود مسئول شبکه و سرور کل اداره و اداره های زیر مجموعه، اکثر موارد دسترسی به سرور قطع بود می گفتیم فلانی باز به سرور دسترسی نداریم می گفت الان بررسی می کنم، بعد از چند دقیقه همه چی عادی میشد تا چند روز بعد دوباره مشکل پیش میومد و این چرخه همچنان ادامه داشت.

یک روز ازش پرسیدم فلانی چرا هروقت سرور قطع میشه میری تو اتاق سرور، بیا اینطرف ریموت کن که ماهم یاد بگیریم، من رو برد اتاق سرور گفت هر وقت سرور خراب شد دکمه Restart سیستم رو فشار بده.

یعنی تو اون لحظه قیافه من دیدنی بود.

چند روز پیش یکی از دوستام تماس گرفت گفت سیستمم مشکل داره، بهش گفتم سیستم رو Restart کن و مشکلش حل شد یاد اون بنده خدا افتادم و کلی خندیدم.

خاطرهسیستم
معجونی از ناپختگی و تجربه با چاشنی احساسات، یادگیری و چالش و ... که شاید گفت برنامه نویس هستم اما برنامه نویسی خسته
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید