درود
برگ آزمایش دستم بود. با خوشحالی به سمت پیشخوان سازمان تامین و رفاه اجتماعی رفتم.
از دو سه پله با عجله بالا رفتم، وارد سالن شدم ، سالن زیبایی بود. دور تا دور سالن پیشخوان بود بود و آقایان و خانم های پشت آن ویترین های شیشه ی نشسته بودند و لبخند به لب داشتند.
در سالن بغییر از من یک مراجعه کننده دیگر حضور داشت.
یک خانم در باجه ی شیشه ی در همان ورودی نشسته بود، با درشت و زیبا بالای باجه نوشته شده بود. از من بپرسید.
به طرف او رفتم و با خوشحالی سلام کردم و پرسیدم : ببخشید همسر من باردار هستند باید به کجا مراجعه کنم ؟
خانم با چنان خوشحالی از جا بلند شد و گفت : جدی می گوید، مدرک آورده اید.
گفتم : بله این هم جواب آزمایش .
خانم بادیدن آزمایش زنگی زد. سالن نورانی شد. نوارهای نورانی رنگارنگ با صدای موزیکی شاد سالن را فرا گرفت و همه شروع کردند به دست زدن و تشویق کردند.
در همین زمان آقایی طرف من آمد و گفت : من رئیس این شعبه هستم و خوشحالم بعد از مدتی، شما با آمدن به اینجا باعث خوشحالی ما شدید.
بعد من را در آغوش گرفت و با خوشحالی من را به اتاق خود راهنمایی کرد. آنجا چای شیرینی آوردند.
رئیس شعبه از من کارت ملی من و همسرم به همراه نتیجه آزمایش را گرفت و به یکی از کارمندان داد وگفت : تا آماده شدن کارت هدیه اعتباری شما شربت و شیرینی بفرمایید .
رئیس شعبه گفت: به شما یک کارت هدیه اعتباری به مبلغ پنج میلیون تومان داده میشود که هر ماه پنج میلیون تومان بصورت خودکار شارژ می شود. بعد از به دنیا آمدن فرزند پنچ میلیون تومان دیگر به شارژ اضافه می شود و اگر دو یا چند قلو باشند به ازای هر قلو پنج میلیون اضافه می شود.
آی که چقدر خوشحال بودم ، مرتب تشکر می کردم و می گفتم : حتماً این راه را ادامه می دهم و بچه های زیادی خواهیم آورد. خوشحال بودم و خوشحالی می کردم.
ضربه ی به پهلوم خورد از جا پریدم، کنار بخاری بودم دستم به بخاری گرفت و سوخت. همسرم بالای سرم ایستاده بود.
چی شده خوشحالی می کنی پاشو یک فکری کن باید دکتر و سونوگرافی برویم. مکثی کرد و با ناله ادامه داد: برو چند تا تخم مرغ و یکم پنیر بگیر تا صبحانه بخوریم ضعف کردم. پاشو ببینم. خواب دیدی خیر باشه...
نون هم نداریم.
21/12/1400
ح.مفرد