حسین مفرد
حسین مفرد
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

چرا ما را بیگانه می نامید

درود

چند ساعتی بود در حال جستجو در اینترنت در مورد موجودات فضایی و بیگانگان بودم. که صفحه ی لبتاب دچار پرش و اختلال شد. صفحه ی مانیتور سیاه شد چند لحظه بعد در حالی که من مشغول ور رفتن با کلید های کیبرد بود چهره ای عجیب در مانیتور ظاهر شد.

چهره ی انسانی اما لاغرتر و کشیده تر، لب و دماغ کوچکی داشت اما چشمان سیاه و بزرگ که مثل دو حباب درخشان روی صورتش بود.

من خشکم زده بود و دستانم هیچ حرکتی نداشت. نمی شد فهمید تصویر ثابت است یا متحرک چون پلکی نمی زد و هیچ حرکتی نداشت و احساس می کردم به من خیره شده است.

چند لحظه ی من شوکه شدم فکر کردم سیستم من هک شده ویا به ویروسی آلوده شده است. ولی ناگهان صورت کمی حرکت کرد و سر خود را به اطراف چرخاند و گفت : من تصویر نیستم و شما را می بینم. انرژی کیهانی با شما باد.

از روی صندلی نیم خیز شدم ، پشت سرم اگر دیوار نبود مطمناً از پشت به زمین می افتادم. صدای عجیبی داشت معلوم نبود مرد هست یا زن. مثل دستگاه های الکترونیکی که جواب مشتری می دهند.

گفت : من رام لولار هستم . یک مهاجر کهکشانی ساکن سیاره زمین.

... رام لو لار !!!

رام لولار : این اسم من است.

سر جای کمی آرام گرفتم و با تردید و مِن و مِن پرسیدم : بفرماید در خدمت هستم .

فکر کردم هک شدم و کسی دارد سر به سرم می گذارد. برای همین کمی دل و جرعت پیدا کردم و گفتم : دم در بده بفرماید تو.

همانطور خیره به من نگاه کرد. سپس آرام گفت : در مورد بیگانگان جستجو می کردی ؟ هستم بپرس ...

آب دهنم را قورت دادم و گفتم : خوب بیگانه

نگذاشت ادامه دهم : شما که اطلاعات خوبی داری چرا ما را بیگانه می نامی.

... خوب این یک اصطلاح شده است.

رام لولار : شما قبلاً مگر ملاقات های نداشتید. استاد هورموس ، خورشید ، چارلار و ....

... بله این ها برخورد از نوع ....

حرفم را قطع کرد و گفت : در هر صورت تجربه برخورد داشتی !

کمی با خودم کلنجار رفتم : بله اگر بشود گفت برخورد بوده.

رام لولار : آنها هم مثل این برخورد و دیدار هستند. فرصتی کمی هست . مطلبی را می خواستم بشنوی پس گوش کن.

لبانش کوچکش حرکت خیلی ضعیفی داشت و برایم جالب بود به زبان فارس حرف می زد. نمی دانم انتقال ذهنی بود و یا ترجمه، در هر صورت ادامه داد:

چگونه انسانها هر موجودی غیر از خود را بیگانه می خوانند. در حالی که همین انسان ها محیط زیست خود و طبیعت را تخریب و نابود می کند. به طبیعت نگاه کنید. غیر از انسان هر موجودی در یک چرخه منظم قرار دارد. انسان در سیاره زمین مانند یک آفت و بیگانه است. اگر انسان جزیی از این سیاره و طبیعت آن بود در حفظ و نگهداری آن کوشا بود نه در نابودی آن.

صحبتهای رام را قطع کردم و گفتم: همه تخریب کار انسان نیست. عوامل دیگری هم تأثیر گذار هستند. مثلاً دایناسورها را که انسان نابود نکرد. یا طوفان نوح و عصر یخبندان را که نمی شود گردن انسانها انداخت.

رام : بعضی عوامل مستقیم یا غیر مستقیم مقصر انسان است. نمونه آن کشور خودت هزاران کیلومتر ساحل دریا در جنوب دارید. نه یک شهر بزرگ بشود آن را کلان شهر حساب کرد. صنایع بزرگ که به آب وابسطه هستند و تأسیسات آب بر همه در مناطق کم آب و یا در بهترین مراتع کشاورزی ساخته شده اند و طبیعت را نابود کردند.

... بله حق با شماست. دولت مردان اگر در چند دهه گذشته فقط در جنوب آب شیرین کن های بزرگ درست می کردند الان بزرگترین صادرکننده آب شیرین بودیم.

رام ادامه داد: مهاجران بین کهکشانی هزاران سال است در کهکشان و منظومه شمسی در حال رفت و آمد هستند. در سیارات و منظومه های مختلف مستقر شده اند.

رام مکثی کرد و با ناراحتی ادامه داد: انسان ها مهاجران را بیگانه خطاب می کنند. کدام یک از مهاجران تا این لحظه به زمین و محیط زیست آن صدمه ای وارد کرده و یا آسیبی به آن رسانده اند. مهاجران همیشه طبق یک روال طبیعی همیشه حافظ محیط زیست بوده اند.

... اگر صدمه ی هم زده باشند مدرکی نداریم.

رام : در کهکشان و منظومه های آن هزاران اقلیم و شرایط محیطی متفاوت و متنوع موجود است نیازی نیست شرایط یک سیاره را تغییر دهند. مهاجرانی که از کهکشانهای مختلف سفرهای طولانی و جهش های مکانی و زمانی متعدد داشته اند، نیازی ندارند محیط زیست یک سیاره را برای شرایط خود تغییر دهند. آن محیط در منظومه ها فراهم و در دسترس است. که با ادامه سفر و کمی جستجو محیط مناسب خود را پیدا خواهند کرد.

من حیرت زده به صحبتهای او گوش می کردم و سوالات زیادی برایم پیش آمده بود که می خواستم بپرسم. ولی او اینگونه ادامه داد: من به عنوان یک مهاجر کهکشانی که در منظومه شمسی هستم در مورد حفظ نگهداری محیط زیست هشدار می دهم.

... من چکاره هستم !!!

ولی او دستش که انگشتان لاغر و بلندی داشت را بالا آورد و در همین لحظه لبتاپ خاموش شد.

23/11/1400

ح. مفرد

به طبیعت احترام بگذارید
درود... می نویسم چون دوست دارم نوشتن را.حتی اگر یک نفر آن را بخواند.خوشحال خواهم شد.گاهی که خوشم ، شاید یکی نوشته هایم را خوانده است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید