حسین دادخواه
حسین دادخواه
خواندن ۴ دقیقه·۱۱ روز پیش

یه تجربه ناب: با کارهای پیچیده چیکار کنیم؟!

دقیقا ۱۸ سال پیش در چنین روزی، من VK را راهاندازی کردم – اولین #شرکت بزرگم. در ادامه داستان چگونگی این اتفاق را میخوانید.

در تابستان ۲۰۰۶ از دانشگاه سنپترزبورگ فارغ‌التحصیل شدم. می‌خواستم با همکلاسی‌های سابقم در تماس بمانم، اما میدانستم که بدون یک وبسایت که همه بتوانند همدیگر را پیدا کنند، این کار سخت خواهد بود. بنابراین در اواخر آگوست ۲۰۰۶ هدفی تعیین کردم – در عرض چهار هفته یک #شبکه_اجتماعی برای دانشجویان و فارغ‌التحصیلان دانشگاه بسازم.

من در #برنامه_نویسی #مهارت خوبی داشتم. در ۱۲ سالگی بازی‌های تحت #وب با انیمیشن‌های بُرداری و افکت‌های صوتی میساختم. در ۱۳ سالگی از من خواستند تا در اردوهای تابستانی برنامه‌نویسی، به بچه‌های بزرگتر #آموزش زبان پاسکال بدهم.

با این حال، برنامه‌ریزی برای ساخت یک شبکه اجتماعی کامل در چهار هفته، بسیار بلندپروازانه بود. برای بدتر شدن اوضاع، تصمیم گرفتم که از هیچ #ماژول آماده‌ای استفاده نکنم. میخواستم همه چیز را از صفر بسازم: از پروفایل‌ها و پیام‌های خصوصی گرفته تا آلبوم‌های عکس و جستجو.

این وظیفه به نظر بسیار بزرگ و دشوار میآمد. از کجا باید شروع میکردم؟ آن زمان، برادرم نیکولای در آلمان زندگی میکرد. نیکولای یک #ریاضیدان و برنامه‌نویس الگوریتمی فوق‌العاده است، اما همیشه توسعه وب را کاری سطح پایین میدانست. در آن زمان، او بر روی پایان‌نامه ریاضی‌اش در دانشگاه ماکس پلانک بُن تمرکز داشت. او از کمک در نوشتن کد خودداری کرد، اما مشاوره داد: «ابتدا کد احراز هویت کاربر را بنویس»، گفت. «از پسش برمیآیی.»

این حرف منطقی بود. من با یک صفحه ورود که شناسه‌های جلسه (session IDs) تولید میکرد شروع کردم. از این جلسات میتوانستیم برای شناسایی کاربران استفاده کنیم، پروفایل‌های آنها را نمایش دهیم و به آنها اجازه دهیم پروفایل خود را ویرایش کنند. حتی فرآیند ثبت‌نام کاربران هم میتوانست منتظر بماند: من ورودی‌های اولین کاربران را به صورت دستی در پایگاه داده وارد کردم.

همانجا بود که به وضوح فهمیدم: هر کار پیچیدهای فقط ترکیبی از چند کار ساده است. اگر یک #پروژه بزرگ را به بخش‌های قابل #مدیریت تقسیم کنید و آنها را به ترتیب درست بچینید، میتوانید هر کاری را انجام دهید. در تئوری. در عمل، با انواع موانع فنی روبرو میشید که عزم و اراده‌تان را به چالش می‌کشد.

در سپتامبر ۲۰۰۶، معمولاً به مدت ۲۰ ساعت بدون وقفه کد مینوشتم، یک وعده غذا میخوردم و سپس ۱۰ ساعت می‌خوابیدم. بعد از یک روز کار، یک قابلمه بزرگ ماکارونی می‌پختم و با مقدار قابل توجهی پنیر می‌خوردم. غذای دیگری نیاز نبود. برایم مهم نبود که بیرون روز است یا شب. ارتباطات اجتماعی دیگر وجود نداشت. تنها چیزی که اهمیت داشت کد بود.

سعی میکردم هر بخش از پروژه‌ام بی‌نقص باشد و این زمان میبرد. #وسواس در جزئیات کمک نمیکرد که همه چیز را در چهار هفته انجام دهم. اما تنها بودن در #تیم به من اجازه می داد تا زمان صرف شده برای ارتباطات داخلی را به حداقل برسانم. و از آنجا که هر خط از کد را از بر بودم، میتوانستم سریعتر مشکلات را پیدا کرده و رفع کنم.

در ۱۰ اکتبر ۲۰۰۶، نسخه بتای شبکه اجتماعی آماده بود و کار میکرد. نام آن را “#VKontakte” (VK) گذاشتم که به معنای “در تماس” است. ساخت آن شش هفته به جای چهار هفته طول کشید، اما نتیجه ارزشش را داشت. کاربرانی که از پروژه قبلی‌ام – یک پورتال دانشجویی که از سال ۲۰۰۳ در حال ساخت آن بودم – دعوت کردم، به هزاران نفر پیوستند و شروع به دعوت از دوستانشان کردند.

من به سرعت ویژگی‌های جدید اضافه کردم و رقبا تلاش میکردند تا به ما برسند. چند ماه بعد، من یک برنامه‌نویس دیگر #استخدام کردم. تا آن زمان، VK یک میلیون کاربر داشت. طی هفت سال، VK به ۱۰۰ میلیون کاربر ماهانه رسید. در آن زمان، هیئت مدیره VK مرا اخراج کرد، بنابراین شرکت را ترک کردم تا به طور کامل بر روی تلگرام تمرکز کنم.

تجربه ساخت اولین نسخه VK به تنهایی در سال ۲۰۰۶ آنقدر ارزشمند بود که مسیر شغلی‌ام را تعیین کرد. به عنوان تنها عضو تیم محصول، مجبور بودم کارهای یک توسعه‌دهنده فرانت‌اند، بک‌اند، طراح UX/UI، مدیر سیستم و #مدیر_محصول را همزمان انجام دهم. من به جزئیات همه این کارها پی بردم و ریزترین نکات درباره نحوه کار یک شبکه اجتماعی را آموختم.

همچنین یاد گرفتم که هیچ کار پیچیده ای در این دنیا وجود ندارد – فقط کارهای کوچک زیادی هستند که وقتی با هم ترکیب میشوند، ترسناک به نظر میرسند. یک کار بزرگ را به بخش های کوچکتر تقسیم کنید، آنها را به ترتیب درست سازماندهی کنید و «از پسش برمیآیید».

این یکی از ارزشمندترین، ساده‌ترین و البته تازه‌ترین نوشته‌های مدیر و موسس #تلگرام بود...

شبکه اجتماعیمدیریتکارآفرینی
ناجی کسب‌وکارهای نرم‌افزازی، پل ارتباطی بیزینس و صفر و یک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید