حسین کشاورز
حسین کشاورز
خواندن ۶ دقیقه·۶ سال پیش

خاطرات قتل (۲۰۰۳)؛ آهای تویی که داری این فیلم رو می‌بینی! قاتل تویی؟

فیلم «خاطرات قتل» محصول ۲۰۰۳ کره به کارگردانی بونگ جون هو است. فیلم خاطرات قتل به یک پرونده واقعی و حل نشده در اواخر قرن ۲۰ در کره می‌پردازد که به «قتل‌های سریالی هواسئونگ» معروف است. از این سری قتل‌ها به عنوان اولین قتل زنجیره‌ای در تاریخ کره یاد می‌شود. این قتل‌ها بین سال‌های ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۱ رخ داده‌اند. یعنی شروع این قتل‌ها، جایی که فیلم از آنجا شروع می‌شود، ۱۷ سال پیش از ساخت فیلم بوده‌است. زمانی که این قتل‌ها آغاز شده‌اند جون هو کارگردان فیلم ۱۷ سال داشته‌است. جون هو در ۳۴ سالگی به سراغ ساختن پرونده‌ای می‌رود که حدود ۲۰ سال پیش شاید از آن چیزی در روزنامه‌ها خوانده‌بوده و احتمالا به همین دلیل تصویری که از این ماجرا ارائه می‌دهد یک تصویر به شدت نوستالژیک است. مهمترین عنصر یادآوری گذشته در عصر مربوط به فیلم را می‌توان عکس دانست، چیزی که به وفور در فیلم دیده می‌شود (بارها در طول فیلم تصاویر و دوربین عکاسی نمایش داده می‌شود و اگر دقت کنید پوستر اصلی فیلم نیز از این قاعده مستثنا نیست). این موضوع از اسم فیلم هم برمی‌آید: خاطرات قتل. خاطره‌ای که مثل هر خاطره دیگری نکات شیرین و تلخ را با هم دارد. در این فیلم هم در عین این که تم و فضای فیلم بسیار تلخ است ولی تعداد زیادی صحنه کمدی وجود دارد ولی با این وجود نه تنها به ذات اصلی فیلم ضربه نمی‌زند بلکه در پرورش آن بسیار کمک‌کننده است. در نهایت هم پایان‌بندی‌ای متناسب با همین رویکرد نوستالژیک دارد. جایی که کارآگاه بعد از ۱۲ سال از آخرین قتل به همان جایی که قصه از آن جا شروع شده‌بود بازمی‌گردد.

این دید نوستالژیک از همان چند صحنه اول مشهود است. مزرعه‌ای که بچه‌ها در کنار آن مشغول ورجه‌وورجه هستند و کارآگاهی سوار بر یک تراکتور در حال رفتن به صحنه جرم است. جزییات بسیار دقیق این چند صحنه می‌توانند حاکی از این باشند که بر اساس یک خاطره واقعی انتخاب شده‌اند؛ جزییاتی مثل تراکتور، تور ماهیگیری، ماشین دود کرده پلیس. نکته جالب این صحنه‌های ابتدایی پسرکی است که در اولین صحنه دیده می‌شود. شاید این پسرک سرتق خود جون هو است که پس از رسیدن کارآگاه، دوربین از طرف او (پسرک) به محل جنایت پن (pan) می‌کند. اگر چه این پسرک به مراتب کمتر از ۱۷ سال سن دارد ولی این مسئله کاملا محتمل است که او کسی است که قرار است ما از دید او کل فیلم را ببینیم. شخصی که در جریان قرار می‌گیرد و قطعاً بی‌گناه است. شخصی که نمی‌داند چه کسی گناهکار واقعی است.

تصویر دقیق و کامل فیلم از یک پلیس محلی در کره دهه ۸۰ از نکات برجسته فیلم است و این نکته بر مسئله‌ای که شاید دلیل اصلی به نتیجه نرسیدن این پرونده بوده، یعنی نبود یک روش سیستماتیک برای یافتن مجرم صحه می‌گذارد. طبیعتا اوضاع آشفته ادارات پلیس محلی در آن زمان می‌توانسته مهمترین سوژه برای یک طنز تلخ باشد کما اینکه در این فیلم بار طنز فیلم بر دوش همین مسئله است. در اولین بازجویی‌ها ما میزهای شلخته اداره پلیس را می‌بینیم. به علاوه کارمندانی را می‌بینیم که در حال خمیازه کشیدن هستند. کارآگاه اصلی فیلم در حال تایپ کردن چیز‌هایی است که الزاما از زبان متهم در نمی‌آید و این خودش است که می‌دوزد و می‌بافد.

هدف کلی فیلم را می‌توان چیز دانست:

  • این پرونده واقعی هیچ‌وقت حل نشد، پس باید فضای فیلم به گونه‌ای باشد که هر شخصی که در قاب ظاهر می‌شود به نحوی مشکوک باشد و حداقل تا مدتی بیننده نتواند واقعا بی‌گناه بودن او را قبول کند اگر چه تعدادی از اشخاص هیچ‌گاه بی‌گناهی‌شان ثابت نمی‌شود. همین مسئله منجر به این ایده می‌شود که شما در بعضی صحنه‌ها افرادی را می‌بینید که نه اکشن به‌خصوصی دارند و نه در پیشبرد روایت داستان همکاری می‌کنند. بارزترین این اشخاص فرد لوله‌کشی است که در حین بازجویی از متهم با لباس زیر زنانه به داخل اتاق بازجویی می‌آید. نه چهره‌اش واضح دیده می‌شود و نه می‌توان گفت حضور او در صحنه هدف خاصی داشته الا همین مسئله که شاید او قاتل است.
  • چنین جنایاتی از عهده یک انسان کاملا معمولی برمی‌آید. همانطور که مشخص است پلیس به خصوص در اولین بازجویی‌هایش به سراغ افرادی می‌رود که بعضا از شرایط روانی ایده‌آل بهره نمی‌برند و گونه‌ای معلولیت ذهنی دارند. حتی در ادامه هم متهم‌های بعدی چندان نرمال نیستند، نه متهم با لباس زیر زنانه و نه متهم اصلی که چهره‌ای رنگ و رو رفته و تخت دارد و با هر بار بارش باران یک آهنگ غم‌انگیز را درخواست می‌کند. با این حال وقتی در انتهای فیلم کارآگاه از دختر رهگذر می‌پرسد که شخصی که مورد بحثشان است چه شکلی بوده و دخترک جواب می‌دهد معمولی یأسی چشمان کارآگاه را پر می‌کند که انگار تمام مدت دنبال آدم اشتباهی بوده‌اند و چنان اعمال وحشیانه‌ای تنها از افراد به ظاهر دیوانه برنمی‌آید بلکه یک آدم معمولی هم می‌تواند تا این حد وحشی شود. این می‌شود که کارآگاه دقیقا به وسط لنز دوربین نگاه می‌کند (کاری که در سینمای کلاسیک به شدت سرزنش می‌شود ولی در این فیلم شاید مهمترین عامل پایان‌بندی فوق‌العاده آن شده‌است) و انگار در بین تماشاگران معمولی این فیلم به دنبال قاتل می‌گردد. چه بسا قاتل به تماشای فیلم جنایاتش نشسته‌باشد. یک دلیل دیگر این نگاه را هم می‌توان این تفسیر بیان کرد که کارآگاه با این نگاه سعی دارد همان مطلب که «این کارها از عهده هر کسی ساخته‌است» را گوشزد کند. توگویی با نگاه به مخاطب به او می‌گوید «تو هم پتانسیل این که تا این اندازه به منجلاب توحش بیفتی را داری.» کما اینکه به اعتقاد من این اتفاق در طول فیلم رخ می‌دهد: در تمام فیلم راوی صحنه‌ها یک فرد بی‌گناه است و ما هیچ صحنه‌ای را از دید قاتل نمی‌بینیم. صحنه‌هایی هست که با راوی آن آشنایی نداریم مثلا صحنه ورود رییس‌پلیس جدید به شهر. صحنه‌ای هم هست که ما قاتل را از دور می‌بینیم ولی باز راوی قربانی است. اما تنها در یک صحنه از فیلم ما ماجرا را از منظر قاتل درک می‌کنیم و آن هم صحنه‌ای است که قاتل بین دوست‌دختر کارآگاه و دختر دانش‌آموز باید یک قربانی را انتخاب کند. به نظر من کارگردان با هوشمندی در این صحنه بیننده را نیز مجاب به انتخاب می‌کند و به نوعی او را هم شریک جرم می‌کند این گونه در پایان فیلم نگاه خیره کارآگاه کاملا به جا خواهدبود. در صحنه مذکور ما از پشت سر قاتل و از بالای گذرگاه در تاریکی شاهد عبور دو زن هستیم. از آنجا که ما پذیرفته‌ایم که شخصی که دارد به آن دو نگاه می‌کند همان قاتل سریالی است، می‌پذیریم که باید یکی از دو زن را برای قربانی شدن انتخاب کرد و نتیجه این می‌شود که وقتی قاتل دخترک دانش‌آموز را به جای دوست‌دختر کارآگاه برای کارهای وحشیانه خود انتخاب می‌کند خوشحال می‌شویم. پس ما هم در جای خود و در بستر شرایط (که در اینجا جبر انتخاب بود) می‌توانیم چنان اعمالی از خود بروز دهیم.
  • فیلم نگاه بسیار خردمندانه‌ای به مفهوم کیفر دارد. این مسئله در فیلم جزو لایه‌های زیرین داستان است: کارآگاهی که متهمان بی‌گناه را با لگد پای راستش مورد عنایت قرار می‌دهد و در پایان پای راست خود را از دست می‌دهد. یک مفهوم شعارگونه که در فضای فیلم به شدت زیبا در‌آمده‌است. کاری که کارگردان برای این مفهوم می‌کند آن‌قدر عمیق است که در صحنه‌ای که نتیجه آزمایش آمده و کارآگاه سئولی می‌خواهد متهم را بکشد بیننده با خود ماجرای کارآگاهی که پایش را از دست داد را مرور می‌کند. آن شخص با پایش به متهمان می‌زد و پایش را از دست داد، اگر این کارآگاه متهم را بکشد و متهم بی‌گناه باشد احتمالا باید منتظر تاوان بسیار سنگین‌تری باشد.


فیلمسینماکره‌جنوبی
برداشت‌های شخصی، به جهت آنکه ثبت شود.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید