فیلمهای پاول تامس اندرسون از بهترین نمونههای فیلمهای چند لایه هستند که با هر بار دیدنشان چیزهای جدیدتری کشف میکنید و وارد لایه جدیدتری از معنا میشوید. به همین خاطر نوشتن درباره آنها قلمفرسایی بیش نیست. چنانکه وقتی الان به نوشته یک سال پیشام درباره فیلم «عیب ذاتی» نگاه میکنم به نظرم بیاندازه خرد میآید. ولی آدمی در حال حرکت است و این روند تکاملی ناگزیر است. بنابراین به سبب همان هدف همیشگیام، یعنی «صرفا جهت این که ثبت شود» سعی دارم در این نوشته به یکی دیگر از فیلمهای اندرسون بپردازم. به علاوه شاید الان بهترین زمان برای درک آنچه فیلم میخواهد بگوید باشد. الان که دهه دوم قرن ۲۱ به پایان رسیدهاست و امپراطوری نظام سرمایهداری تندتر و چالاکتر از همیشه میتازد.
فیلم «خون به پا خواهدشد» محصول ۲۰۰۷ است و اگر چه بهترین فیلم شخصی من از اندرسون نیست ولی طرفداران پرشماری دارد. فیلمی که احتمالا بیش از آدمهای پشت صحنهاش آدم جلوی صحنهاش چشمها را خیره کردهباشد. دنیل دی لوییس افسانهای. دنیل دی لوییسای که نه تنها بابت این فیلم برای خودش اسکار به ارمغان آورد، که فیلم را به دوش کشید. این را رابرت الزویت، فیلمبردار همین فیلم و اغلب فیلمهای دیگر اندرسون پس از کسب اسکار برای «خون به پا خواهدشد» گفت:
۸۰ درصد این جایزه بخاطر دپارتمان طراحی تولید (production design) است. همچنین تدوین. اما همه میدانیم در حقیقت این جایزه متعلق به پاول است. ... ممنون پاول. ولی ما در واقع همگی بر روی شانههای دنیل دی لوییس ایستادهایم.
فیلم «خون به پا خواهدشد» اقتباسی از رمان «نفت!» است که البته پاول تامس اندرسون چندان به متن وفادار نبوده و مختصری از ماجرایی که در رمان میگذرد را الهام گرفتهاست. داستان «خون به پا خواهدشد» درباره مردی جاهطلب و پرتلاش به نام دنیل پلینویو است که در اواخر قرن ۱۹ به حفاری و کشف معادن طلا مشغول است. با ورود به قرن جدید دنیل به سراغ حفاری برای کشف نفت میرود، کاری که آن روزها در آمریکا کمتر کسی انجام نمیداد. دنیل پس از مرگ یکی از همکارانش در حین استخراج نفت نوزاد یتیماش را سرپرستی میگیرد و نام او را H.W. پلینویو میگذارد. در طی سالها کسب و کار دنیل رونق میگیرد و برای خودش شرکت کوچکی دست و پا میکند. دنیل با معرفی خودش به عنوان مرد خانوادهدار (با نشان دادن پسر خواندهاش به عنوان گواهی که البته او را پسر خودش میخواند) زمینهایی که مستعد کشف نفت هستند را خریداری کند و با استخراج نفت شرکتش را توسعه بخشد.
دنیل توسط جوانی به نام پاول ساندی باخبر میشود که روستایی که پاول در آن زندگی میکرده، لیتلبوستون، نفت دارد. دنیل زمینهای آن روستا را میخرد و با مالکان آنها آشنا میشود. از قضا برادر پاول، ایلای، کشیش کلیسای وحی سوم در آن روستا است و ادعا میکند او واسطه مستقیم خداوند بر روی زمین است و وحی سوم به او الهام شدهاست. ادامه فیلم کشمکش دنیل با ایلای، با شرکتهای بزرگ نفتی، مردی که خود را برادرش معرفی میکند و پسرش است که در انفجار گاز پیش از بیرون آمدن نفت شنوایی خود را از دست میدهد.
در توضیح وحی سوم باید گفت طبق تعالیم کتاب مقدس وحی اول ده فرمان پروردگار به موسی (ع) و وحی دوم تعالیم عیسی (ع) است. از این حیث تفسیری که از وحی سوم میشود الهامی است که در عصر جدید بر انسان نازل میشود، الهامی که با آن انسان نوین با تعالیم و نیروی پروردگار آشنا میگردد.
ایلای ساندی در روستای فیلم «خون به پا خواهدشد» کشیش کلیسا است و نام کلیسایش را وحی سوم گذاشته و به مردم میگوید که او واسطه پروردگار برای رساندن آنها به رستگاری معنوی است. او مراسمهای بسیاری برای پاک کردن گناهان مردم برگزار میکند و طی آن شیطان حلول کرده در آنها را بیرون میکند. به طور خاص در یکی از مراسمها میبینیم که شیطان موهومی را با دست میگیرد و از کلیسایش بیرون میکند.
ایلای با ورود دنیل به روستا از او بابت سودی که از نفت میکند مبلغی طلب میکند تا خرج کلیسایش بکند. دنیل برای خرید زمینها ابتدا به او قول میدهد ولی هیچگاه به قولش عمل نمیکند. دنیل از همان ابتدا با ایلای و کلیسایش به مخالفت برمیخیزد. دنیل از شومنبازیهای ایلای متنفر میشود و از کوچکترین فرصتی برای تحقیر ایلای، چه جلوی دیگران و چه در خلوت خودشان دریغ نمیکند.
تفسیری که چنین شخصیتپردازیهایی به نظرم آورد این بود که کشمکش میان دنیل و ایلای به مثابه کشمکش میان نظام سرمایهداری و نظام دینی است که قرنها پیش آغاز شدهاست. من بیاندازه از این که شخصیتی را در فیلم صرفا نماد یک ایدئولوژی یا یک گروه خاص به حساب بیاورم بدم میآید و اینکه دنیل را صرفا نماد نظام سرمایهداری و ایلای را نماد کلیسا و دین در نظر بگیریم بسیار سطحی است. مسئله این است که ما با یک نویسنده خارقالعاده (پاول تامس اندرسون) طرف هستیم که شخصیتهایش در عین اینکه زنده هستند و پیش از همه چیز باید آنها را انسان (با همه کاستیها و تواناییهایش) به حساب آورد، بیشتر از یک انسان هستند. بنابراین تشبیهی که میکنم تنها برداشت ممکن نیست.
حالا برای اینکه توجیهی برای نمادین دانستن دنیل به عنوان نظام سرمایهداری بیاورم صحنهای از فیلم را شرح میدهم که در آن دنیل سعی دارد زمینهای روستاییان را خریداری کند. مونولوگ دنیل را بخوانیم:
[...] برخی از شما احتمالا بخشی از شایعات مبالغه شدهای درباره برنامههای من شنیدهاید. با خودم فکر کردم شاید دوست داشتهباشید از زبان خودم بشنوید. [...] من در کسب و کار نفت هستم خانمها و آقایان. [...] من تعداد زیادی چاه نفت دارم که چندین هزار بشکه در هر روز نفت از آنها استخراج میشود. [...] کاری که من و گروهم میکنیم تا حد زیادی یک تجارت خانوادگیه. من در کنار فرزندم H.W. کار میکنم که فکر میکنم یکی دو نفرتان او را دیدهاید. من کارمندان و کارگرانم را تشویق میکنم تا آنها هم خانوادههایشان را با خود بیاورند. مسلما این [ایده] زندگی را برای آنها خوشحالکنندهتر میکند. خانواده یعنی فرزندان و فرزندان یعنی تحصیل. در نتیجه ما هر جا کمپ بر پا کنیم [فراهم کردن امکانات] تحصیل ضروری خواهدبود و ما خیلی خوشحال خواهیمشد که کارهای لازم برای آن را انجام دهیم. بنابراین بیایید یک مدرسه خیلی عالی در لیتلبوستون درست کنیم. این فرزندان (فرزندان کارگران و فرزندان روستاییان ساکن) آیندهای هستند که ما داریم برایش تلاش میکنیم پس باید بهترین هر چیزی را داشتهباشند. اما یک نکته دیگر. لطفا این را توهین قلمداد نکنید. نان! [...] به نظر من اصلا قابل قبول نیست که هیچ انسانی در این روستای فوقالعاده به یک تکه نان به چشم یک کالای لاکچری نگاه کند. ما [علاوه بر چاه نفت] در این روستا چاه آب حفر خواهیمکرد و چاه آب یعنی آبیاری و آبیاری یعنی کشت و زرع. ما محصولات کشاورزی در اینجا پرورش خواهیمداد چیزی که پیشتر ممکن نبود. [...] [در نتیجه آنقدر نان خواهیدداشت که] در نان غلت خواهیدزد. جادههای جدید، کشاورزی، کار، تحصیل. اینها تنها تعداد کمی از چیزهایی هستند که ما برایتان به ارمغان خواهیمآورد. و من به شما اطمینان میدهم خانمها و آقایان که اگر ما در اینجا نفت پیدا کنیم -که به شخصه خیلی آن را محتمل میدانم- جامعهتان نه تنها بقا خواهدیافت بلکه شکوفا خواهدشد.
شروع موسیقی محزون و تسخیرکننده جانی گرینوود با آغاز صحنه سخنرانی دنیل و تصاویری که از ورود افراد او به لیتلبوستون میبینیم پیامآور ویرانی هستند (اصلا تدوین در این صحنه فیلم به نوعی یادآور تدوینی است که برای نشان دادن اشغال سرزمین توسط نیروی نظامی معمولا در فیلمها میبینیم). جملاتی که دنیل به زبان میآورد تماما آن چیزی است که نظام سرمایهداری نویدش را به مردم میدهد. سرمایه، امکانات، تحقق چیزهایی که پیشتر آرزو بوده، توسعه و بزرگ شدن همه نتایجی هستند که با ورود سرمایه به یک سرزمینی که مردمش تاکنون در تنگنا ولی در دامان معنویت زندگی میکردهاند رخ میدهد. آنچه از ذات انسان برمیآید این است که هیچکس مخالف توسعه نیست و همه از امکانات خوششان میآید. ولی چیزی که حتمی است آن است که با رخ دادن توسعه دیگر چیزی شبیه گذشته نیست. مردم بدون شک از معنویت فاصله میگیرند و غرق در مادیاتی میشوند که نظام سرمایهداری برایشان به ارمغان آوردهاست. در واقع امکانات و معنویت را میتوان دو سوی یک الاکلنگ در نظر گرفت. الاکنگی که غول سرمایهداری پایش را روی سوی امکاناتش گذاشتهاست.
اما آنچه در پاراگراف پیش تحت عنوان معنویت ذکر کردم به هیچ عنوان مترادف با ایدوئولوژی که ایلای در فیلم دنبال میکند نیست. نظام سرمایهداری خواه ناخواه فرجام معنویت را رقم میزند و معنویت چیزی نیست که عینیت داشتهباشد و به مقابله برخیزد. آنچه از عینیت معنویت میتوان تصور کرد کلیسا و نظام دینی است که مسلما بخاطر ذات انسانی که درگیرش شده فرسنگها با حقیقت معنویت فاصله دارد. و این نظام است که میتواند بخاطر عینیت داشتن به مقابله با نظامهای دیگر برخیزد. ایلای در «خون به پا خواهدشد» نمادی از این نظام است. او هم اسیر زیبایی امکانات میشود. ولو اینکه امکانات را برای کلیسایش بخواهد. نظام عقیدتی که او به آن پایبند است دینی متظاهر است، کلیسایی زیبا و باشکوه. همین است که در هر منازعهای با دنیل به محض اینکه دنیل یادآور پولی میشود که نفت برای روستا و به طبع آن برای کلیسا به ارمغان میآورد ایلای خاموش میشود و قافیه را میبازد.
آنچه باعث شد درباره فیلم «خون به پا خواهدشد» بنویسم این پرسش بود که واقعا وحی سوم چیست؟ در ابتدای فیلم ما مردمی را میبینیم که دور فردی که خود را واسطه فیض خدا معرفی میکند گرد آمدهاند. ولی در ادامه همین مردم با وعدههای دنیل -که با بیبصیرتی آن را بر خلاف آرمانهای الهی نمیبینند- به سوی او میروند. در واقع شیفتی که جمع مردم از معنویت به سوی سرمایه میکنند معنایی غیر از این ندارد که در عصر جدید، وحیای که مردم را به سوی خود میکشد وحیای است که پیامبر نظام سرمایهداری با خود آوردهاست.
آخرین صحنه فیلم نیز بر این ادعا صحه میگذارد چنانکه دنیل پس از تحقیر و گول زدن ایلای و مجبور کردن او به بر زبان آوردن کفر به او میگوید برگزیده پروردگارش نیست. ایلای میگوید خداوند در این زمان سخت (منظور رکود بزرگ در پایان دهه۱۹۲۰) او را تنها گذاشته و هشداری به او بابت این وضع اقتصادی ندادهاست. اینجاست که دنیل میگوید خداوند ایلای را تنها نگذاشته بلکه از ابتدا با او در ارتباط نبوده. دنیل میگوید او برگزیده نیست و برادر دوقلویش، پاول -که خبر نفت داشتن روستا را برای دنیل آورد- برگزیدهاست. برادری که به جای انتخاب کیش مذهبی و تبلیغ دین با دادن این خبر از دنیل ۱۰،۰۰۰ دلار پول گرفته و کسب و کار نفت خودش را راه انداختهاست. دنیل میگوید پاول برادر برگزیدهاست؛ یعنی تنها پیامبری که در عصر جدید معتبر است سرمایه است و فقط کسانی از این دوران اقتصادی سخت به سلامت عبور میکنند که گرد این وحی جمع شدهباشند.
در این بخش به ذکر دو مورد بسنده میکنم.
۱. بخش اعظمی از تاثیر ابهتی که از دنیل در ذهن بیننده گذاشته میشود مدیون قابهای حساب شده اندرسون و رابرت الزویت در فیلم است. دنیل یک مهاجم است. او در تمام صحنههایی که حضور دارد در نهایت غالب است. این هم در پلات فیلم میآید و هم المانهای ویژوال به این هدف خدمت میکنند. به طور مثال صحنهای که در روز پس از حادثه در چاه نفت دنیل به سراغ ایلای میرود تا ایلای وسایل شخصی قربانی را به خانوادهاش برساند را ببینید:
در این صحنه از فیلم صحبت دنیل با قاب اول آغاز میشود و در طول مکالمه و کشمکش لفظی متعاقب دوربین با یک dolly-in بسیار نرم به قاب دوم میرسد، جایی که مکالمه با برتری دنیل تمام میشود. حالت بدن به شدت اگرسیو دنیل تداعی کننده تهاجم او و تسخیر قربانیاش است.
۲. از زیباییهای کارگردانی پاول تامس اندرسون این است که دوربین در فیلمهای او صرفا یک دریچه به دنیای درون فیلم نیست که هدفش فقط روایت باشد. دوربین او به وفور خود ماهیت وجودی پیدا میکند و تبدیل میشود به یکی از ملازمان شخصیتهای درون فیلم. صحنه معرفی شخصیتها در Magnolia (1999)، صحنه آشنا کردن بری با لینا توسط خواهر بری در Punch-Drunk Love (2002)، صحنهای که فردی کوئل کشتی مرشد را برای اولین بار میبیند و صحنهای که فردی در فروشگاه با مرد گلاویز میشود در The Master (2012) از نمونههای خیلی بارز و آشکار این مسئله هستند. این استفاده از دوربین در تمام فیلمهای اندرسون وجود دارد و خون به پا خواهدشد هم از این مسئله مستثنا نیست. در صحنهای که دنیل پس از قرار دادن پسرش در اتاقک دوان دوان با کارگرانش همراه میشود تا هر چه سریعتر جلوی فوران گاز و انفجار چاه نفت را بگیرد، دوربین پایاپای او میدود. این پلان فیلم آنجا جالب و حسی که ذکر کردم تداعی میشود که دنیل برای یک لحظه صبر میکند تا فرد پشت سرش چکش را به او برساند. دوربین که تا الان داشته با او میدویده در این لحظه از او جلو میزند و دنیل از دوربین عقب میماند. دوربین درست مثل یک انسان پیرو دنیل متوقف میشود. عقب را -جایی که دنیل میخواهد چکش را بگیرد- نگاه میکند و پس از اینکه دوباره دنیل راه افتاد دوباره پشت سرش حرکت میکند. ببینید:
این ایده شاید از زیباترین ایدههایی باشد که فیلمساز میتواند برای دخیل کردن بیننده در فضای درون فیلماش از آن استفاده کند و استفاده اندرسون از آن بدین شکل از خلاقانهترین استفادهها در سینما است. بیراه نیست اگر اندرسون را در زمره بهترین کارگردانان تاریخ سینما بدانیم.