خیر و شر مفاهیمی هستند که احتمالا بشر از زمان هابیل و قابیل و حتی قبل تر از آن از زمان آدم و حوا با آن دست به گریبان است. این دو نیروهایی هستند به غایت پرقدرت که در هیئت هایی متفاوت، در دوره هایی از حیات بشر ظاهر می شوند و کنش های او را جهت می دهند. در راستای ترغیب آدمیان در مسیر خیر، و پرهیزشان از شر، همواره واعظان و پیامبرانی بوده اند که راه راست و روشن را بنمایند تا بشر را از خشم خدایان در امان بدارند. به نظر می رسد امروز که می نشینیم و فکر می کنیم مرز بین خیر و شر، لااقل در کانونهای خوبی و بدی، در اصلِ جانشان، برایمان کاملا شفاف شده باشد.
اما شاید حق داشته باشیم بپرسیم که کدام نیروی قدسی یا غیر قدسی، کدام اقتدارِ پابرجاییست که خیر را برایمان از شر متمایز می کند. کدام نیروی مقتدری است که نگاه ما را به خیربودگی خیر و شربودگی شر تجهیز می کند؟
سالها پیش، اوریپید نمایشنامه ای نوشت به نام مده آ تا چند سال بعدتر پازولینی از روی آن فیلمی بسازد با همین نام. فیلم دو دریچه مجزا پیش رویمان می گشاید، از دو اقتداری که گرچه به مفاهیم خیر و شر پایبندند اما کنشهایشان در چهارچوب اقتدارِ مختص خودشان است که ارزش خیر و شر می یابند. می توان فیلم را به سه بخش تقسیم کرد: صحنه مربوط به «یاسون» که در سکوتِ محضِ کودکی به سر می برد و «سنتور» پایه های مفاهیم را در ذهنش عَلَم می کند؛ صحنه مربوط به سرزمین ماد و «مده آ» که قربانی حیرت انگیزی را به نمایش می گذارد؛ و صحنه سوم که پیوند مده آ و یاسون است. من اینجا قصد بیان داستان یا خلاصه اش را ندارم؛ نه داستان فیلم نه داستان اسطوره ای اوریپید را؛ بلکه می خواهم روی چهارچوبهایی متمرکز شوم که به اعمال ما معنا و از آن هم بیشتر، ارزش می دهند. در دنیای مادرتبار مده آ،عناصر موجود (قربانی، قطعه قطعه کرن و تیمن با گوشت و خون قربانی، آغشته کردن برگ گیاهان با خون قربانی و ...) وادارمان می کنند به این نتیجه برسیم که بی شک با جهانی کشاورزی مواجهیم. در دنیای مادرتبار و کشاورزمدار، قربانی نه به مثابه مصالحه با خدایان، بلکه به مثابه خود خدا، قربانی خواهد؛ خدایی کشته می شود تا خونش وارد جسم ما شود و همزمان وارد جسم زمین شود تا دوباره از دل گیاهان و ما جوانه بزند و بروید و تکثیر شود. مرگ خدا سبب رستاخیزی بارور خواهد شد. این در حالیست که در جهان شبانی، قربانی به مثابه عامل مصالحه به خدایان تقدیم می شود. مده آ در این دنیا نماینده خدای خورشید و زمین و باد است(که هر سه عناصر باروری اند). او قادر است مردگان را زنده کند، پیر را جوان کند، بدن تکه تکه را به زندگی بازگرداند؛ او خدای مجسم است.
دنیای یاسون اما به نظر می رسد دوره مادرتباری را طی کرده و به قول پادشاه کورینت، از توحش به تمدن گذر کرده است. این شاید همان آینده شومِ طردِ خدای مادر تبار است و با بویی که از این سرکوب به مشامش رسیده، در پی انتقام است. به هرحال نیروی قدرت و جاودانگی، پشم زرین، در سرزمین مده آست که یاسون برای به دست آوردنش باید به آنجا سفر کند؛ سفر قهرمان با تمام شمایل اسطوره ایش که بینش قهرمان را دگرگون خواهد کرد. یاسون، مده آ را هم با پشم زرین به یونان می آورد؛ چرا که بدون کمک مده آ او هرگز به پشم زرین دست نمی یافت؛ هرچند یاسون، پس از سفر، به این بینش دست یافته است که قدرت پشم زرین فقط در قلمرو خودش کارگر می شود. یاسون به سودای شاهی، و در ظاهر برای جلوگیری از تبعید فرزندانش، قصد ازدواج با دختر پادشاه کورینت را کرده است. یاسون عاملِ خدای دنیای مردتبار است. خدای متمدنی! که حالا قربانی را نه در مقام خدایی، بلکه در مقام وظیفه ای بر دوش انسان از او مطالبه می کند. مده آ عروس و پادشاه و دو فرزندش را به قتل می رساند و خود می گریزد. خدای مده آ، که با شراب و زمین و زن پیوند تنگاتنگی دارد، خدای دیونیسوس، در یونان مطرود شده است. خدای مطرود با توانی بیشتر برخواهد گشت و کاری خواهد کرد که مادری بچه اش را بکشد و زنی برادرش را قطعه قطعه کند. هرچند می توان این عمل را در چهارچوبِ دنیای خدای پیروز(آپولون) انتقام خواند و در چهارچوبِ دنیای خدای مطرود، حفظ و نمایش اقتدار.
انگار آیین در گذر از توحش به تمدن! با همان شدت و با همان خشونت تکرار می شود. یکی قربانی می کند تا با قدرت باروری بیشتری به دنیا بازش آورد و دیگری قربانی می کند تا رضایت خدایان را جلب کند. اما خدایان مقتدری که به این قربانی ها معنا می دهند بالای سر هر یک ناظر بر اعمالند. انگار در گفتمانی که در سطح خدایان برقرار است هم دعوا بر سر توزیع نیروهاست. و هریک می کوشد بر دیگری غلبه کند و زمامِ معنا دادن به امور را به دست بگیرد.
در سطح زیرین اما، من در بی کنشیِ مطلق نشسته ام و فکر می کنم به انسانِ دربندی که چشم به آسمان دوخته است تا ببیند در نبرد خدایان، کدام یک قرار است خیر و شر را برایش معنا کند؟!