تا قبل این ویروس ناز نازی چند سالی بود دهه محرم اونجا بودم....
امسال ک یکم این ویروس جا زده قرار شد ک بچهاا برن ولی من برنامه ای نداشتم و گفتم نمیاممم...
الان ک دارن برنامه ریزی میکنن اومدن به زور پاس منم بردن برای ویزااا دلم اصلا به رفتن نیست چندین بار گفتم ن ولی انگار گوششون بدهکار نیست ی نیرویی داره همه چیوو ردیف میکنه ک برم نمیدونم شایدمم نرفتم....
نمیدونم داستان این پا فشاریهاا چیه نمیدونم چی در انتظارمه و چ خروجی داره این سفر امروز خیلی اشفته بودمو خیلی رفتم تو فکر حتی اشکام اومد گفتم چخبره چی شده ولکن ماجرا نیستی.....
نمیدونم اینو به یادگار دارم مینویسم هم برای اونی ک داره منو به این سفر میبره و هم قطعا میدونم خروجی این سفر منو غافل گیر میکنه و.....
نمیدونم ولی فقط دارم اروم میکنم میسپرم بهش انگار تو ی رودخونه رها شدم و دیگه تقلایی برای جهت دهی و بیرون اومدن و عوض کردن مسیر نمیکنم فقط منتظرم ک ببینم تهش چی میشههه....
شاید ......
❤❤❤شکر خدا ک در پناه حسینیم
گیتی از این خوبتر پناه ندارد عشق من❤❤❤
۳۰ تیری ۱۴۰۱ ساعت ۲۱ ۴۶ شب⚘⚘⚘