یه زن، زیر ویدئوی یه مرد کامنت داده بود: «از بیخبریت از اینکه چه چیزی اخلاقیه و چه چیزی نه، خوشم میاد!»
مرد (صاحب کانال یوتیوب) جوابش رو داد: «آیا من هدفتم؟»
لبامو جمع کردم و از شدت چندش، جواب مردی که تشنه و گشنهٔ زنهاست و خودشو به فروش میذاره رو دادم: «تو، هدف نیستی، تو یه چالش داستانیای هستی که کسی نخواستتش.»
یه نگاهی به بقیهٔ ویدئوهاش زدم. کسی کامنت داده بود: «بابایی، کی ویدئوی بعدیتو میذاری؟ 😘»
یادمه وقتی توی جو و محیط آمریکا و آدماش بودم، حسی سرد بهم دست میداد. اونا مثل ایرانیها نبودن و با گم شدن مردانگی و زنانگیشون، کسایی مثل این مثلاً آقا، خودشونو هدف میدونستن. زنها هم راحت از رابطهٔ جنسیشون با چند مرد حرف میزدن.
دوستی داشتم اهل نروژ و اهل طبقهٔ بالای اجتماعی. بهم چیزایی میگفت که باورش سخت بود. که مادرش از بدو تولد بهش غذا نمیداده یا مادربزرگشو موقع کرونا توی اتاق حبس میکرده بدون غذا یا دارویی تا زودتر بمیره. موقعی به باورش نزدیک شدم که لایو دیدم چقدر از مادرش میترسه. مادرش هر جایی که میره رو تحت کنترل داره با آدماش. بهش سم تزریق کرده و الان سرطان داره بهخاطرش. آخرین بار هم به من و دوستای دیگم گفت که مادرش داره سمها رو قاطی میکنه و دیگه تا یه هفته خبری ازش نشد. ما هممون موندیم چی به سرش اومده. آیا بیمارستانه؟ آیا مدرک جمع کرده و پیش پلیس برده؟ زندس؟ من و بقیه ترجیح میدیم به چیزای منفی فکر نکنیم. خودش هم بعد از بزرگ شدن توی خانوادهای که مادر بدجنسی توش هست یاد گرفته چیکار کنه و اگه بهش شوک احساسی وارد بشه، زود خودشو توی اورژانس حبس میکنه تا به خودش آسیبی نرسونه.
من و دوستای شارلوت دیگه خیلی نگران شدیم، تصمیم گرفتیم اسکرینشات آخرین حرفهایی که باهاش زدیم رو بررسی کنیم و بفهمیم قضیه از چه قراره. شارلوت به دوستش عکس پروندهٔ پزشکیشو فرستاده بود.

از اونجایی که دوستش فرانسویه و برگهها به زبان نروژی، تصمیم میگیره ترجمشون نکنه اما از روی اینکه خیلی نگرانش نشده بود و فکر میکرد زود برمیگرده، ترجمش کرد... معلوم شد اثرات روانیای که مادر شارلوت روش گذاشته بود توسط یکی از آدمای بیاخلاقِ اینترنتی که شارلوت قبلاً باهاش حرف میزده تحریک شده بود. آدم بیاخلاقی که کانال یوتیوب داشت و به کامنتش جواب دادم. این آدم میدونسته چیکار کنه با شارلوت، انگار خیلی از مادرش حرف میزده و ترس شارلوت تحریک میشده. رفتم و دیدم واکنشهای شارلوت رابطهٔ مستقیم با وجود این آدم توی زندگیش داشته.

خلاصه که والدینش آمبولانس خبر میکنن چون واکنشهای شدید شارلوت نسبت به مادرش، پدرش رو نگران کرده بود. توی مدارک نوشته مجبور شدن دستوپا بسته به تیمارستان منتقلش کنن. وجود مادرش و آدم بیاخلاق دور و اطرافش باعث افت سلامت روحیش شده بود و برای در امان موندن خودش، میدیدم توی چتها حرفهای عجیبی میزنه که دور از واقعیت میتونست باشه. برای توضیحش میشه گفت بعضیها واقعیت براشون تلخه و پر از درد، برای همین توی ذهنشون واقعیت دیگهای میسازن وقتی از واقعیت دور و اطرافشون میترسن. شارلوت، PTSD داره.
کارکنان تیمارستان، الان تحت نظرش دارن. به روانشناسی محیطی احتیاج داشته و برای همین سعی میکنن با گرفتن گوشیش ازش، محیط بهتری براش فراهم کنن.
بعد از مرخص شدنش، ویدئوهایی که لب دریاچه از اردک و غازها میگرفت یادمه، دوست داشت شادم کنه و هدف دختری جوون جمع کردن مدرک برای دستگیری اون آقایه بیاخلاق بود. زنهایی که از لحاظ روحی متزلزل و بیکس بودن رو به خونه میبرد، باهاشون رابطهٔ جنسی برقرار میکرد به اسم «ازدواج» و با برطرف کردن نیازهاش، زن رو مجبور به موندن توی خونش میکرد با اینکه زن راضی به رابطهٔ جنسی باهاش از اول نبود.
بعد از چند ماه، زن قبلیش از خونش فرار کرد.
این ماجرا برای یکیدو سال پیشه، دیگه با دوستای قبلیم رابطه ندارم و از جو سبک زندگی اونا بیرون اومدم. بعد از اون شد که با عینک شیشهای بیرنگ، دنیا رو دیدم.
