دنبال راهی برای احساس تعلق داشتن میگشتم، دوست داشتم نویسنده شوم و دنیا را عوض کنم! برای همین یوتیوب را زیر و رو کردم و سالها از منابع انگلیسی برای یادگیری استفاده کردم تا اینکه فهمیدم هنر نویسندگی در ایران زیاد محبوبیت ندارد و شناخته شده نیست؛ در کانال آپارات عبارت «نویسندگی» را سرچ کردم و سریع دلیل کمرنگ بودن نویسندگی در ایران را فهمیدم:
«گیر کردن در گذشته»

هنوزم که هنوز است، بعد از سالها، به حافظ و سعدی و نویسندگانی قدیمی چسبیده ایم تا مثالهایمان را از آنها بزنیم. تا کی میخواهیم نویسندگان یا شاعرانی خوب برای گذشته و نه آینده داشته باشیم؟
شیوهی نویسندگی در ایران بیشتر آزادنویسی است و برای همین زیاد به نویسندگان اهمیت نمیدهند؛ چون فرض بر نوشتن هرچیزی که به ذهنمان میآید گذاشته میشود.
تمام روش های نوشتن در سطح ابتدایی هستند و کسانی از نوشتن رمان حرف میزنند که حتی یک رمان خودشان هم ننوشتهاند.
تا کی میخواهیم جلال آل احمد، سیمین دانشور و امثال نویسندگان خوب اما قدیمی را بپرستیم؟ چرا از هنر آنها برای پرورش نسل جدید نویسنده یاد نمیگیریم؟
در مترو، غرفههای کتاب و کتابخانهها، کتاب های ترجمه بیشتر از کتاب های پر فروش ایرانی هستند.
در کتابی خواندم، امید و تغییر از خود شروع میشود و اگر دست روی دست بگذاریم تا دیگران کاری کنند، شاید خودمان را به نا امیدی بکشانیم.
پس به عنوان یک انسان، به خودم برای رسیدن به هدفم باور خواهم داشت. حرف دیگران برای بی ارزش شمردن هنرم را نادیده خواهم گرفت و ادامه خواهم داد.
+ با اینکه اینجا به همه گفتم چجوری برای سال جدیدشون برنامه بریزن، ولی هنوز خودم اینکارو نکردم! حسش نی!