وقتی یلدا میشه هممون خونه ی مادر بزرگ و پدر بزرگ جمع میشیم و شیرینی و میوه میخوریم. با اینکه رسمه شعر حافظ یا سعدی هم خوند ولی ما این کار رو نمیکنیم. برای همین من هم میرم برنامه ی کتابراه و فایل های صوتی اشعار حافظ و سعدی رو دانلود میکنم. از سعدی خیلی خوشم میاد و تمام فال های حافظ هم مثل همن همشون. اینکه به آرزوت میرسی! این چیز واضحیه. اگه برای هدفت تلاش کنی، بهش هم میرسی!
انار سرخ رو چهار قسمت میکنن و توی ظرف میچینن. من دونه هاشو دهانم میزارم و هسته هاشو توی بشقاب میریزم. نارنگی هایی که پوستشون از تازگی تپل شدن رو بر میدارم، پرتقال تامسون آبدار رو هم همینطور، بعدش نوبت سیب سرخ میرسه تا قاچ کنم. به بقیه تعارف میکنم و با دخترعمو و پسرعمو هام بشقاب میوه رو خالی میکنیم.
بعدش نوبت شیرینی میرسه، بیشتر شیرینی خامه ای یا یزدی هست؛ چای دارچین با یه غنچه گل روش رو سر میکشیم و همزمان اینستا رو چک میکنیم. چون اینترنت خونه ی پدربزرگ :)
شام هم کباب یا جوجه سفارش میدیم، تمام شب یلدا رو حرف میزنیم و با لبخند آخر شب خداحافظی میکنیم.