اگر چنان که فیلسوفان معتقدند: "ذهن به وساطت زبان شکل می گیرد و جهان ما به وساطت ذهن"، موسیقی را می توان مرحله "صلصال" و "حماء " دانست در طراحی و تولید کلمه و واژه .. یکجور پیش کلمات هست که نامشان را نت می نامیم.
شکل بیصورتی از صورت های واژه ها و کلمات! گرچه این بیصورتی موسیقی، در ساخت زبان و کلمه است و در ساحت موسیقی، خود صورتی است از جهان لبریز از صورتها. چشم بینائی لازم است که از این مرحله هم گذر کنیم و به آن بیصورتی نهفته در پشت این موسیقی دست پیدا کنیم...
انگاری خداوند انسان را خلق کرد و به او ندا در داد: تو را آفریدم تا این هزارتوی صورت ها را ، بشکافی، عبور کنی، نگاشت دهی و رازش را بگشایی و هر مرحله، به یک لایه بالاتر صعود کنی..بیائی و بیائی تا جائی که "من چشم انتظار تو نشسته ام!"
صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم / وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم
صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم / چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم
تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری / یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم
در خانه آب و گل، بیتوست خراب این دل...
_____________________________________________________________
صلصال و حماء: دو تعبیر قرانی است از گِل و خمیرمایه اولیه فرایند خلقت انسان