کلمه ها را "سپر انسانی" کردن فکر نکنم کار درستی باشد!
پشت سر واژه ها پنهان شدن هم، کار خوبی نیست.
کلمات را چونان حفره ای در سر راه دیگری انداختن، از رسم جوانمردی به دور است.
خب اگر اینها را می دانی پس چرا هر کتابی که بدست می گیرم برای خواندن،
سطرهای کتاب را پر می کنی از کلمات خودت؟
پشت تک تک واژه ها خود را پنهان می کنی!
و تا مشغول خواندن می شوم، سرک می کشی از لابلای سطرهای نانوشته کتاب و زل میزنی به چشمانم...
خودت قضاوت کن! با این وضعیت می توان کتاب خواند؟
کار را بجایی رسانیدی که دیگر نمی توانم کتاب های مستور را بخوانم
کتاب های بوبن را هم...
و همه آن کتاب های ردیف پایینی قفسه کتابخانه ام!
گفتم که
کتاب خواندن برای من بیهوده است!
تو حتی کلمه ها و واژه ها را هم از راه به در نمودی.
"مستی کلمات" می فهمی یعنی چه!؟
تمامی کلمات سطرهای کتاب ام بدمستی می کنند وقتی که پای تو در میان است...