ویرگول
ورودثبت نام
حسین تقوایی دل نویسی تنها از پشت کوه
حسین تقوایی دل نویسی تنها از پشت کوهباوردارم هر چه می بینیم و ازکنارش می گذریم می تواند بهانه نوشتن باشد بی تفاوت از کنار هیچ صحنه ای نباید گذشت چه زیباست که با نوشتن ماندگارش کنیم
حسین تقوایی دل نویسی تنها از پشت کوه
حسین تقوایی دل نویسی تنها از پشت کوه
خواندن ۵ دقیقه·۳ روز پیش

دعوای فرسایشی بر سر یک جوی آب(۴)

دعـوای لفظی ما با همسایه و قرار کارشناسی

این عکس هم مربوط به روز کارشناسی است.
این عکس هم مربوط به روز کارشناسی است.

بعد از اینکه قاضی دادگاه در روز ۱۰ خرداد ۱۴۰۰ دستور قرار کارشناسی صادر کرد، کارشناس را منتخب کردم. باز هم اضطراب داشتم که اصلاً قرار کارشناسی چیست و کارشناس کیست؛ چون در عمرم ـ خداروشکر ـ یک‌بار هم قبل از این ماجراها گذرم به دادگاه نیفتاده بود. موضوع کارشناسی برایم جای سؤال داشت. در اینترنت جست‌وجو کردم و نام کارشناس منتخب را پیدا کردم. دیدم ایشان کارشناس منابع طبیعی و کشاورزی است.

هرچه بود، فکر می‌کنم روز ۲۶ خرداد بود که کارشناس به روستا آمد.

اما قبل از وارد شدن به روز کارشناسی، سربسته بگویم که در یکی از همین روزها تا روز کارشناسی، دعوایی بین ما ـ یعنی من و همسرم ـ و همسایه و همسرش، به شکل لفظی رخ داد.

شبی او آب به زمینش برده بود و زمینش را هم آب داده بود. نمی‌دانم یادم نیست آب مقداری هدر شده بود یا به دروغ ادعا داشت. شاید کاری کرده بود تا آب کمی هدر برود؛ خدا عالم است، دقیق یادم نیست. عصر فردای آن روز، همسر همسایه پشت دیوار می‌گفت: «الان اگر آب ما هدر شود، معلوم می‌شود کجا می‌رود. اگر دزدیده شود چی؟» و شروع کرده بود به قر زدن.

آن موقع زمان انتخابات سال ۱۴۰۰ بود. من چون هوا خوب بود، بیرون نشسته بودم و داشتم از تلویزیون ـ به خاطر همان علاقه‌ای که به سیاست داشتم ـ مناظره را دنبال می‌کردم. آن‌قدر این صحبت‌های زن همسایه ادامه پیدا کرد که من هم از بی‌تجربگی یا ضعف اعصاب، وقتی همسرم از بیرون به خانه آمد، گفتم: «ببین چه می‌گوید.» خلاصه همسرم جوابش را داد و درگیری لفظی ایجاد شد.

پسر همسایه وارد جر و بحث شد، مردم آمدند، و متأسفانه پسر همسایه الفاظ رکیکی به ما گفت. ماجرا بالاخره به سکوت رسید. جالب بود که او و زن و بچه‌اش به خانه شورا و بزرگ‌ترهای روستا رفته بودند و گفته بودند: «ما لفظ رکیکی از زبانمان بیرون نیامده. اگر کسی شهادت خواست، چیزی نگویید.» من هم که شاهدی نداشتم، کاری از دستم برنمی‌آمد؛ و مردم روستا یا از او می‌ترسیدند یا طرفدارش بودند.

روز کارشناسی

کارشناس زنگ زد و گفت: «یک ساعت دیگر به روستا می‌آیم.» ما استرس داشتیم؛ گلاب به روی شما چند بار بیشتر از معمول به دستشویی رفتم، انگار خیلی فکرم مشغول بود. کارشناس یک ساعت هم بیشتر طول داد. من و همسرم دائم کوچه و بیرون حیاط را نگاه می‌کردیم تا اگر آمد، ما هم با او همراه باشیم.

ولی یادم نیست چه کسی به ما خبر داد که کارشناس آمده و به همراه دهیار و یکی از اعضای شورای روستا، راهشان را گرفته‌اند و به سر کوه بالای ده و قناتی که زیر کوه قرار دارد رفته‌اند تا مسیر سیلاب را ببینند. قرار بود از بالا تا پایین که خانه ماست بیایند تا اثبات کنند اینجا «مسیر سیلاب احتمالی» است. خلاصه بالا چه گذشته بود بین آن‌ها خدا عالم است.

وقتی رسیدم، دیدم کارشناس پشت دیوار ماست. رفتم و با صدای بلند گفتم: «حق نداشتی بدون ما به جایی بروی. در قرار کارشناسی باید دو طرف باشند.» گفت: «خوب کاری کردم.» دور و بری که آنجا بودند ـ مثلاً پدرخانمم ـ گفتند: «ساکت باش که در نظریه کارشناسی بد ننویسد.»

خلاصه گفت: «شما باید ناهار و ایاب‌وذهاب من را بدهید، بعد سر من داد می‌زنید؟» البته بالطبع این‌ها با شاکی بود و منظورش هم او بود. ولی داشت می‌گفت: «حق ندارید دعوا و سر و صدا راه بیندازید.»

هرچه بود، گفت: «به محل جوی برویم.»

ماجرای دیوار و زمین

این را هم بگویم که برادر همسایه آن روز آمده بود. از سال ۹۶ تا الان، سر تقسیم اموال پدری‌شان با هم دعوا دارند و بعضی از زمین‌هایشان را دادگاه توقیف کرده. ولی نمی‌دانم چطور شده بود که آن روز همسایه و برادرش هماهنگ کرده بودند.

همین دیواری که آن‌ها مدعی بودند «باید برداشته شود»، قبلاً در زمین خودمان دیوار شده بود؛ ولی پدر همسایه که بالای سر ما زمین دارد، خاک‌های زمینش را طوری به پایین و سمت ما ریخته که الان می‌توانند مدعی شوند: «دیوار شما در زمین ماست.» او هم آمده بود تا از آب گل‌آلود ماهی بگیرد و بگوید: «دیوار باید خراب شود.»

جالب اینجا بود که یکی از اعضای شورا گفت:خانه سند دارد مگر می توانی تکانش بدهی.

ولی برای مسئله‌ی آن‌ها، زمین اصلاً سندی نداشت.

بازدید کارشناس از خانه

کارشناس به خانه آمد. دهیار و همسایه و عضو شورا هم آمدند. یک جوی عمومی از میان خانه ما می‌گذرد. آن‌ها آن جوی عمومی را به کارشناس نشان دادند و گفتند: «این جوی هم جلویش بسته است.»

کارشناس گفت: «باید دیوار برداشته شود؛ چون برای این جوی هم مزاحم است.»

گفتم: «۲۱ سال پیش چرا کسی اعتراض نکرد؟ خانه سند دارد.»وخرج دیوار مجدد را چه کسی می دهد؟

گفت: «حالا اعتراض دارند. مثل اینکه قبلاً حکومت شاهنشاهی بوده و حالا جمهوری اسلامیه!» وگفت :سندت را ابطال می کنند گفتم ابطال!گفت نه می برند اصلاح می کنند، یک حق ارتفاق قید می کنند.

گفتم: «چه ربطی دارد؟»

خلاصه جی‌پی‌اس زد روی جوی آب، که فکر می‌کنم اشتباه هم زد؛ چون طول جوی را شانزده‌ونیم متر زده بود، ولی کارشناس بعدی که جی‌پی‌اس زد ـ و بعد که خودم متر کردم ـ ۲۲ متر بود.

همگی با هم رفتیم انتهای زمین پشتی که زمین ماست ولی الآن کشاورزی است. نشستیم. کارشناس گفت: «چه کار کنیم؟»

گفتم: «شما بگو.»

گفت: «به همسایه لج نکن. شانزده‌ونیم متر بیشتر نیست؛ یک لوله برایت بیندازند، خیالت از عبور آب راحت می‌شود و تمام.»

کارشناس به من هم گفت باید این آقا راضی شود، وگرنه دیوارت را...

من ـ با اینکه زیاد هم نمی‌خواستم به خاطر مسائلی که پیش آمده بود و اینکه همسایه به راحتی آب می‌برد ـ تن به لوله بدهم، ولی گفتم: «مشکلی نیست.»

اما همسایه می‌گفت: «از کجا بیایم و بروم؟»

نمی‌دانم چه کسی بود که به او گفت: «این زمین را به آن‌ها بده؛ جای دیگر زمین به تو بدهند.»

گفت: «نه، همین‌جا را می‌خواهم.»

خلاصه باز هم به نتیجه نرسیدیم و کارشناس گفت:

«من می‌روم، ولی کارشناسی را طوری می‌نویسم بینابینی.»

فکر می‌کنم باز هم طولانی شد. ادامه در پست آینده…

---

---

---

منابع طبیعیکارشناسیآب
۱۲
۵
حسین تقوایی دل نویسی تنها از پشت کوه
حسین تقوایی دل نویسی تنها از پشت کوه
باوردارم هر چه می بینیم و ازکنارش می گذریم می تواند بهانه نوشتن باشد بی تفاوت از کنار هیچ صحنه ای نباید گذشت چه زیباست که با نوشتن ماندگارش کنیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید