
روزی یکی از دوستانم قدیمی خود رادیدم .به من گفت مشکلی دارم گفتم مشکلت چیست؟ گفت احساس می کنم اعتماد به نفسم پایین آمده گفتم چطو ر ؟گفت همیشه احساس کمبود وحقارت می کنم احساس می کنم از دیگران پایین ترم گفتم یعنی عقده حقارت داری گفت تقریبا .سپس از خاطرات کودکی خود برایم گفت. می گفت بچه که بودم نسبت به زنان زیبا احساس حقارت می کردم ودوست داشتم آنها به من توجه کنند وبه من محبت کنند گفتم الان چی ؟گفت الان هم همینطو ر .گفتم :مشاوره رفتی گفت مگر با این حق مشاوره ها می توانم پیش روانشناس بروم .گفتم: دوست عزیز من که روانشناس نیستم برو مراجعه کن به کارشناس کار یعنی روانشناس تا تخصصی در مانت کند گفت با هوش مصنوعی مشاوره کردم. گفتم خوب چی گفت:
گفت: که تو کمبود محبت داری. و،زن زیبارا مثل یک فرشته می بینی که خلا محبتت را پر می کند .گفتم بدم نگفته وقتی محبت از درونت جوشش نکند مجبوری با لبخند دیگران جبرانش کنی ولی باز ترغیبش کردم به نزد روانشناس برودولی آخر نفهمیدم روانشناس رفت یا نرفت این داستان خیلی از ماست آنچه خود داریم مثل محبت به خودمان به دست دلمان ازدیگر ان تمنا می کنیم که اگر هم آن را به ما بدهند وجودمان را سیراب نمی کند.
