
قبلاً که آلبومهای عکس در هر خانهای بود، گهگاهی آلبومها را اعضای خانواده و فامیل باز میکردند و نگاهی به عکسها میانداختند و از خاطرات گذشته میگفتند. یکی از جملههایی که همیشه گفته میشد این بود: «یادش بخیر، چقدر جوان بودم» یا «فلانی جوان بود.»
در واقع عکسها گذر عمر آدمی را به انسان یادآور میشد. عکسها با انسان سخن میگفتند که: «ای انسان! تو همان کودک ۱ ساله بودی یا ۱۰ سالهای که الان جوان ۲۰ ساله شدی. یا زمانی جوان ۲۰ ساله بودی که الان میانسال ۴۰ ساله شدی. یا ۴۰ ساله بودی و الان مثلاً پیرمرد ۸۰ ساله شدی.»
اینها را حدودی گفتم، چون معمولاً نهایت عمر طولانی در این دوره همان حولوحوش ۸۰ سال است. خلاصه آن آلبومها خودش تلنگری بود.
الان آلبومهای دیجیتال و در واقع حافظههای الکترونیک وجود دارند، ولی کمتر انسان رغبت میکند مثلاً فلش مموری را در لپتاپ بزند و نگاهی به عکسها بیندازد. حالا شاید عکسهای گوشیهای هوشمند را نگاهی بیندازد، ولی آنها معمولاً محدودیت دارند و عکسها و فیلمها در حافظهها ذخیره میشوند.

این میشود که عکسها خیلی وقتها خاک در طاقچه گالری گوشیها و یا فلشمموریها یا لپتاپها میخورند. بگذریم...
منظورم این است که عکس یادگاری است که عمری را برای انسان مجسم میکند و چقدر باارزشاند.
عکسها همان عکسهای شخصی و خانوادگی، همان عکسهایی که خصوصیاند؛ بین یک زن و شوهر در شب عروسیشان. میدانید چرا؟ چون عکسهای عاشقانه شب عروسی چه زود بعضی وقتها جای خود را به صحنه های دعواهایی مسری و ویروسی در فضای خانواده میدهند .

آری، آن زن و شوهری که شاید قبل از ازدواج عاشق همدیگر بودند و سالها با خانوادههایشان برای ازدواج جنگیدند و شب عروسی شاید سر بر شانه هم میگذاشتند و عکس میگرفتند، به دلیل مشکلات جامعه، مسائل مالی و یا حتی نبود گذشت بین طرفین و نداشتن مهارتهای زندگی، به یکباره مانند دو دشمن خونی در دادگاه خانواده چنگ بر صورت عشق سابقشان میکشند.
شاید تماشای یک لحظه عکس عاشقانه، خاطراتی را به یادشان بیاورد که کمی صبر کنند و حداقل همدیگر را تحمل کنند. هرچند که شاید من رمانتیک حرف زدم، ولی...
بچهها هم بزرگشدنشان و قد کشیدنشان را در آلبومها میشود دید؛ که چگونه خود بزرگ
شدند. و مزاح که کنم، ما را پیر میکنند که چشم بر هم زدنی مادر بزرگ و پدر بزرگ میشویم، که دیگر فقط تنها دلخوشیاش خنده نوههایش است و دیگر هیچ... البته اگر تن به ازدواج دهند.


خلاصه، عکسها رفاقتها و دوستیهایی که از بچگیها بین انسانها وجود داشته را نیز نشان میدهند. آنها نیز مانند صاحبانشان قدیمی و پیر شده، به یاد رفقای قدیمی یا دو فامیل میآورد که چگونه ما با هم دوست بودیم و چطور فامیل خوبی بودیم.


آیا اصلاً یک تلفن به هم میزنیم یا مشکلات زندگی نمیگذارد؟ یا تنبلی و بیحوصلگی ما را از یک لذت خوب و حال خوب محروم میکند؟
هر چه هست، عکسها کهنه میشوند. گذر زمان که همه چیز را پیر میکند، عکسها را هم پیر میکند و به قول امروزیها «نوستالژیک» میکند.
ولی به نظرم مهمترین نکتهی آموزنده عکسها، توجه به گذر عمرمان و عبرت گرفتن برای بهرهبردن درست از عمری است که باقیست و دیر یا زود در چشم بر هم زدنی مانند همان عکسها نوستالژیک میشود.
در واقع به جای کنار جوی نشین گذر عمر ببین باید گفت آلبوم عکس ببین گذر عمر ببین.







اینم گذر عمر خودم ریش وموی سفید خیلی تو ذوق دلم میزنه آقای دادخواه عزیزهم راست میگه آدم احساس پیری می کنه ولی گردش روز گاره برای همه ی مردمه کاری نمیشه کرد .