
شاید بجا نباشد به قلم من که تحصیلات آکادمیک جامعهشناسی ندارم، مقالهای در این باره نوشته شود، ولی چون ویرگول اول صفحه را باز گذاشته و گفته «هر چی دوست داری بنویس»، پا در کفش نقادان اجتماعی میکنم.و از اینکه مصداق ها از یک گروه خاص سیاسی بیشتر بوده قصد و غرضی نداشتم .
در اجتماع ما از دهه هفتاد، ثروت وقدرت به معیار ارزش آدمها تبدیل شد. و اکثر افراد به جاده مادی شدن رهسپار شدند تا شاید به زندگی سرشار از ثروت و مکنت جذب شده از کائنات برسند.
نمیگویم همه اقدام به جمعآوری ثروت کردند، اما تلقی جامعه این شد که انسانها جز به داشتن مرکبهای زیبا که سقف هایش رفیع تر باشد و مسکنهایی که پرزرقوبرق است ارزش ندارند. پولدار محترم است و فقیر بیارزش و پست.
این فرهنگ مادی از بالا مثل خون در جامعه تزریق شد. عملیات تیتر شدن این جمله در جامعه «پولدارها به بهشت میروند و فقیرها به قعر جهنم» با رمز «مانور تجمل» شروع شد.

وقتی قرار شد همه آرزویشان ثروتمند شدن باشد و برخورداری از بهترین امکانات،
همه توان ورود به رقابت نداشتند و همانهایی که وارد رقابت میشدند، دو دسته بودند: صاحبان نفوذ و قدرت و نا برخورداران از آن.
منابع ثروت محدود بود و کمکم به دست کسانی افتاد که توانایی داشتند افراد کمتوانتر را زیر پای خود له کنند یا بر گرده آنها سوار شوند و آنها را آلتدست خود کنند. حتی همه مردم را میتوانستند به خدمت بگیرند.
در چنین فرهنگی کسی که شاید در اوایل دهه هفتاد شی مذکورایی از ثروت نداشت در جواب کسی که از هزینه های بیمارستان نالید گفت خودت بمال و چنین شدمردم ارزش خود را از دست دادند و ثروتمندان و صاحبان قدرت، مردم را نادیده گرفتند. مثالها فراوانند:

فوتبالیستی که به مردم بیاعتنایی می کند ، هنر پیشه ای که گفت ۸۵ میلیون مردم ایران فدای موی سر پسر من نمایندهای که بر صورت---مامور راهنمایی سیلی زد، یا وزیر راه که صحبت های زن درد مندی را بی اعتنایی می کند و در حالی که زن در مورد راه خرابی که پدرش هر روز از آن رفت و آمد می کند می نالد جناب وزیر سوار ماشین می شود و فلنگ را می بندد و می گوید گوربابای مردم که مشکل دارند.


و اقبال عجیبی جامعه ما به این تازه به دوران رسیده در انتخابات دارد.کار به جایی می رسد نمایندگان سرمایه داری در ایران می گوید من اندازه چهارنماینده مجلس قدرت دارم ولی هیچ کس از او نپرسید کو قبول مسئولیت. چرا برنده تمام انتخابات شما ها هستید. جامعه ما خودش به رمز عملیات «مانور تجمل» لبیک گفت، پس گاهی هم یکی از سرمایه سالاران می تواند بگوید لومو انفسکم فلا تلومونی خودتان را سرزنش کنید نه ما را
نتیجه این خطا چه شد مفتخواری عدهای نوکیسه که از دماغ فیلم افتادهاند؛ البته آنها هم در واقع یک نوع قربانی جامعهای شدند که گفت اگر پولدار باشی خوبی، ولی اگر معمولی بود، یک جای کار میلنگد.
و هم دید از راههای معمول بچه خوبی نمیشود گفت: «کمی آدم بده میشوم، بعد که خرم از پل گذشت، جانماز آب میکشم، من فقط ثروتمند باشم و از دیگران بالاتر باشم.»
و طرف دیگر جامعه جز اینکه چون آنچه خدا بر این دنیا نازل فرموده در این دنیا به قدر معلوم و محدود است، چارهای جز دویدن برای تکه نانی نداشت و آخر محتاج همان قرص نان هم شد.
خیلی حس میکنم ما علاقهمندانه به دنبال این سیاست دویدیم و آدمهای طراحش را تقویت کردیم، ولی نانش را کسان دیگر خوردند و گرسنگیاش را ما چشیدیم.
در نظر ما ساده زیستی و کنار مردم بودن شو آف بود در حالی که ،پادشاهان قدیم هم حداقل در حکایات لباس مبدل می پوشیدند و در میان مردم می رفتند.
خیلی در ذهنم ماندگار شده است این جملههای مجتبی شکوری که در این دوره زمونه: «آدم معمولی بودن نقصه، یا شرافت آدم به ارتفاع ماشینشه.»

در این دوران در همه چیز باید جزترینها باشی، وگرنه بازندهای بیچارهای.
حرف بسیار است، ولی بس است؛ بیخیال.
البته من نقش فرهنگ جامعه جهانی و شبکههای اجتماعی را نادیده نمیگیرم.
جمعه ۷ آذر ۱۴۰۴ هجری خورشیدی