ویرگول
ورودثبت نام
حسین تقوایی دل نویسی تنها از پشت کوه
حسین تقوایی دل نویسی تنها از پشت کوهباوردارم هر چه می بینیم و ازکنارش می گذریم می تواند بهانه نوشتن باشد بی تفاوت از کنار هیچ صحنه ای نباید گذشت چه زیباست که با نوشتن ماندگارش کنیم
حسین تقوایی دل نویسی تنها از پشت کوه
حسین تقوایی دل نویسی تنها از پشت کوه
خواندن ۴ دقیقه·۲ روز پیش

دعوای فرسایشی بر سر یک جوی آب(۲)

دیوار منزل ما توسط اهالی در فروردین ۹۹ خراب شد.
دیوار منزل ما توسط اهالی در فروردین ۹۹ خراب شد.

دیوار فعلی پس از بازسازی
دیوار فعلی پس از بازسازی

قسمت دوم:شکایت اول

دعوا‌ی پسرعمویم و همسایه ادامه داشت تا این‌که یک روز پسرعمویم آمد تا مثلاً از همسایه‌ی ما «زهرِ چشم» بگیرد. او به خانه‌ی ما آمد و گفت:

«می‌خواهم از لوله‌ی شخصی خانه‌ی شما به زمینم آب ببرم.»

چون فاصله‌ی قنات تا زمینی که مورد اختلاف بود زیاد بود و آب مدت زیادی طول می‌کشید تا به آن برسد، ما برای اینکه میان‌بری برای کم کردن زمان رسیدن آب بزنیم، در سال ۹۷ یک لوله‌ی شخصی کشیده بودیم. اما نه پسرعمویم و نه هیچ‌کس دیگری در این لوله شریک نشده بود.

آن روز پسرعمویم آمد و گفت: «بگذار از لوله‌ی شما آب ببرم به زمینی که فروخته بود.»

در واقع همان زمینی که بر سرش همسایه سر او کلاه گذاشته بود.

خلاصه گفتم: «بیا ببر.» آب را از لوله به داخل جوی خانه‌ی ما آورد. همسایه متوجه شد و سریع آمد. درگیری شدید شد. پسرعمویم با همسرش آمده بود. خلاصه چنان دعوا بالا گرفت که طرف مقابل، همسر پسرعمویم را پرت کرد و صورت پسرعمویم خونی شد.

حقیقتش عمو با پدرم میانه‌ی خوبی نداشتند و بارها سر اختلافات ملکی به دادگاه رفته بودند. راستش انتظار داشت من با طرف مقابل درگیر شوم، ولی مشکل این بود که اختلافات گذشته‌ی ما و خانواده‌ی عمو همچنان ادامه داشت. شاید همین فروختن زمینش به همسایه هم از روی لج‌بازی با ما بود؛ هرچند آخرِ قصه سر خودش هم کلاه رفت.

اما این همسایه‌ی ما هم از آن آدم‌هایی است که انگار منتظر است دعوایی راه بیفتد تا بزنندش و دیه‌ای کاسب شود. من هم از حیله‌گری‌اش می‌ترسیدم، گفتم نکند ما را درگیر دادگاه و دیه و این حرف‌ها کند.ومن مشکل اعصاب دارم.

از طرفی چند ماهی بود که دیوار آن جوی را اهالی روستا به بهانه‌ی این‌که خانه در مسیر سیلاب است و باید باز شود، خراب کرده بودند. ما سر آن موضوع درگیر شکایت از اهالی روستا بودیم. همان همسایه‌ی ما را دیدم که بعد از آن دعوا پای خودش را بسته و رفته از پسرعمویم به بهانه‌ی «پای شکسته» شکایت کند.

در واقع کار پسرعمویم و دعوای آن روز باعث شد موضوع لوث شود و مجبور شد قبول کند که این زمین را دیگر فروخته و نباید دنبال این مسئله را بگیرد. عملاً سمبه‌ی همسایه‌ی ما پرزور شد و شکایت من از اهالی روستا هم به نتیجه نرسید؛ چون شاهدی نبود و معلوم نشد چه کسی دیوار ما را خراب کرده بود.

این همسایه‌ی ما هر وقت می‌خواست به زمینی که به قول خودش خریده بود آب ببرد، با این‌که دیوار افتاده بود وارد نمی‌شد. می‌آمد و به ما می‌گفت: «جوی آب را برایم سرِ راست کن تا آب ببرم.» و برای اینکه ما ممانعت نکنیم، پسرش را همیشه با خودش می‌آورد؛ دونفری می‌آمدند.

بعد از این‌که شکایت ما درباره‌ی خراب کردن دیوار به نتیجه نرسید، خانه‌ای که سند تک‌برگ داشت را—چون از مخالفت دوباره‌ی روستاییان می‌ترسیدیم، چون یک‌بار دیگر هم مخالفت کرده بودند—فنس زدیم و مخفیانه در ۲۸ تیرماه ۱۳۹۹ دیوار کردیم.

بعد از آن قضایا، همسایه آب خودش را به زمینش می‌بُرد و مشکلی هم وجود نداشت. من فکر می‌کردم بحث دیوار و مسیر سیلاب که اهالی روستا سه چهار ماهی، یعنی از فروردین ۹۹ تا آخر تیر ۹۹، راه انداخته بودند تمام شده است.

البته بعد از آن نسبت به اهالی روستا حس بدی پیدا کرده بودم؛ یک جور حس نفرت که تبدیل به وسواس فکری شده بود و رهایم نمی‌کرد.

بالاخره در اوایل اسفند ۹۹ همسرم گفت: «خبر داری همسایه به‌خاطر جوی آب داخل حیاط از ما شکایت کرده؟»

او که می‌دانست من ناراحت می‌شوم، بعدش گفت: «شوخی کردم.»

در همان موقع اوضاع گوارشی من هم به‌هم ریخته بود. از همان زمان تا حالا، لانسوپرازول و پانکراتین و کلدیوم‌سی به داروی روتین و هر روزه‌ام تبدیل شد. اگرچه می‌گویند کپسول‌های خنثی‌کننده اسید معده را نباید طولانی‌مدت مصرف کرد، اما من الان پنج سال است این کپسول‌ها را می‌خورم و اگر نخورم، گوارشم به‌هم می‌ریزد.

در واقع همسایه شکایت کرده بود و او (همسرم) مخفی کرده بود. به هر حال وقتی فهمیدم همسایه دوباره موضوع را به جریان انداخته و اهالی روستا برای باز کردن یک راه میان‌بُر که از داخل خانه ما می‌گذشت، حامی‌اش هستند، حسابی به هم ریختم؛ چون در آن حدود یک سال خیلی حرص و جوش خورده بودم.

موضوع شکایت همسایه این بود که: «چون من از این جوی آب حقِ آب‌بردن دارم، پس حق رفت‌وآمد هم دارم. و چون دیوار مانع رفت‌وآمد است، باید برداشته شود تا من بتوانم نه فقط موقع آب، بلکه همیشه از این مسیر رفت‌وآمد کنم.»

بحث فقط آب‌بردن نبود؛ او می‌گفت:

«یا دیوار خانه‌ات را خراب کن، یا یک کلید به من بده تا هر وقت خواستم از این جوی آب عبور کنم.»

در واقع اهالی روستا هم او را تحریک کرده بودند که به کمتر از خراب کردن دیوار رضایت ندهد. در حالی که این دیوارکشی سال ۷۸ انجام شده بود و همسایه می‌دانست جوی آب داخل خانه ما قرار دارد.

به هر حال، ادامه داستان را از اولین جلسه دادگاه – که البته دادگاه رسمی نبود و شورای حل اختلاف بود – و در تاریخ ۱۷ اسفند ۹۹ برگزار شد، در پست بعدی می‌نویسم تا متن زیاد طولانی نشود.

در لینک زیر هم می توانید، ماجرای خراب شدن دیوار توسط اهالی روستا را اگر مایل بودید بخوانید.

https://vrgl.ir/9y5i7

همسایه
۲۶
۲۰
حسین تقوایی دل نویسی تنها از پشت کوه
حسین تقوایی دل نویسی تنها از پشت کوه
باوردارم هر چه می بینیم و ازکنارش می گذریم می تواند بهانه نوشتن باشد بی تفاوت از کنار هیچ صحنه ای نباید گذشت چه زیباست که با نوشتن ماندگارش کنیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید