این #داستان درباره یکی از حرفهایترین #جاسوس های دوطرفه به نام «پوجول گارسیا» با نام جعلی GABROئه که یجورایی نتیجه #جنگ_جهانی_دوم رو به نفع متفقین تغییر داد.
تو جنگ جهانی دوم یکی از مخوفترین گروههایی که نتیجه #جنگ رو تعیین کردند، Double-Agent ها یا جاسوسهای دوطرفه بودند. یعنی با اطلاعات غلط جاسوسی واسه یه کشور میکردند در حالی که جاسوس کشور دیگهای بودند.
گارسیا که متولد سال 1912 توی بارسلونا از یه خانواده ثروتمند بوده، جنگ داخلی 1936 اسپانیا بین #فاشیست ها و #کمونیست ها رو دیده بود. او توی جنگ اسپانیا بخاطر عقایدش مورد هجوم هر دو طرف قرار میگرفت. فاشیستها خانوادشو به عنوان ضد کشور متهم میکردند و کمونیستها بخاطر انتقاد #گارسیا به عقاید تمامیتخواهیشون اذیتش میکردند. اگرچه گارسیا بین این دوتا گیر کرده بود اما یه جورایی سمت جریان چپ و ضد فاشیستی غش کرده میکرد. وقتی میبینه از پس بحثهای سیاسی بر نمیاد کلا بیخیال جنگ و سیاست و طرفداری میشه و میره یه گوشه از بارسلونا یه متل جمع و جور میزنه و از اون طرف توی ویلای پدریش یه مرغداری کوچیکی راه میندازه.
سال 1939 وقتی میبینه #هیتلر جنگ رو شروع کرد جوگیر میشه و همه خاطرات ضدفاشیستیش جلو چشمش میاد. پا میشه میره سفارت بریتانیا میگه: + من گارسیا هستم و میخوام ازین به بعد جاسوس شما توی ارتش نازی بشم طرف تحویلش میگیره و میگه ایول. اتفاقا ما به چنین افرادی نیاز داریم. شما بفرمایید توی کدوم جنگ بودید؟ کدوم هنگ ارتش فعالیت داشتید؟ درجه و رسته نظامیتون چیه؟ گارسیا میگه: +درجه مرجه چیه بابا، میخوام جاسوس شم. ولی اگر بدردتون میخوره من یه متل دارم توی بارسلونا و یه مرغداری دارم.
طرف هم که فکر میکرده داره دستش میندازه گارسیا رو با لگد از سفارت میندازه بیرون. گارسیا که تازه فهمیده بود کار سخت تر از این حرفاست، پا میشه میره سفارت نازیها توی لیسبون و میگه من طرفدار نازیام اینم مدارکِ اینکه توی جنگ داخلی اسپانیا من ضد کمونیست بودم؛
میخوام بیام تو دم و دستگاه نازیها جاسوس شم. اونا هم با کمال میل میپذیرند. برنامه گارسیا این بود که وقتی اخبار اشتباه رو به نازیها میده امیدوار باشه که بریتانیاییها شنود کنند و بفهمند که گارسیا با اوناست نه آلمان، همینم میشه.
بریتانیاییها بعد از دو سال یعنی سال 1942 وقتی میبینند که هرچی جاسوسی میکنه غلطه و خیلی خوب تو نقشش رفته و از اونور بهش اعتماد کامل دارند، بهش اعتماد میکنند و رسما میشه جاسوس دوطرفه.
گارسیا انقدر تو کارش حرفهای شده بود و خوب نقش بازی میکرد که اسم Gabro رو بخاطر بازیگر مشهور اون زمان Greta Gabro روش گذاشته بودند. این جاسوسهای دوطرفه برای اینکه به دام نیفتند حربههای مختلفی داشتند. مثلا اطلاعات غلط میدادند بعد میگفتند اطلاعات غلط به دست فرماندهها رسیده.
یا اطلاعات خبری میدادند و مشکلات رو تقصیر فرمانده تصمیمگیرنده مینداختند. اما گارسیا حربه دیگهای داشت؛ اونم این بود که اطلاعات درست میداد بدون هیچ کم و کاستی اما دیر اطلاع میداد. یا یه کاری میکرد که دیر اطلاعات برسه دست نازیها.
مثلا توی یه عملیاتی که متفقین میخواستند شمال #آفریقا رو بگیرند و منبع اصلی آلمانها گارسیا بود، یکی دو ساعت دیرتر از ورود #متفقین به سواحل آفریقا، گارسیا پیام رو مخابره کرد. اپراتور اونور خط خواب بود و پیام دیر به دستشون رسید و آلمانیها اونجا رو از دست دادند.
بعد از این، یکی از افسران ارشد نازی پیام فرستاد به گارسیا که:
+ گارسیای عزیز ما از صمیم قلب بابت تاخیرمون عذرخواهی میکنیم. اما خوش خدمتی شما به نازی و پیام درستتون قابل ستایشه
گارسیا هم قاطی کرد واسشون و گفت:
+ به هیچوجه عذر و غفل رو نمیپذیرم. اگر بخاطر آرمانهایم نبود یک ثانیه هم به کارم ادامه نمیدادم (همینقدر پررو و حرفهای)
اون اوایل که یه جاسوس دون پایه بود حق داشت فقط با هواپیما اطلاعاتشو واسه نازیها بفرسته اما بعدهها بخاطر خوش خدمتی و اینکه #نازیها میدیدند این بنده خدا اطلاعات درست میده، ارتباطشو از هوایی به رادیویی تبدیلش کردند. یعنی یه دستگاه کدگذاری شده بهش دادند که از طریق امواج رادیویی ارتباطات رو سریعتر میکرد. ولی گارسیا زمانایی اطلاع میداد که مسئول اونور خط رادیو خواب بود و بازم پیام ها دست فرماندههای نازی دیر میرسید. از اونورم گارسیا نامردی نکرد و رفت وسیله کدگذاری رو داد به بریتانیاییها تا بتونن ارتباطات نازیها رو قفلشکنی و شنود کنند.
اما چی شد که گارسیا یکی از عوامل اصلی برد متفقین شد؟
همه چی برمیگرده به #عملیات اورلرد یا Operation Overlord که به D-Day معروفه و خیلیها اعتقاد دارند افول آلمان و حزب نازی از اون روز به بعد بوده. توی این عملیات بریتانیا و #آمریکا میخواستند #فرانسه رو آزاد کنند که راه نفوذ رو بخش ساحلی نرماندی فرانسه تعیین کردند.
اما برای اینکه نقشه خوب پیش بره با گارسیا هماهنگ کردند و یه عملیات ساختگی به نام فورتیتود یا Fortitude Operations ترتیب دادند تا حواس آلمانها پرت بشه و اینا هم کار خودشون رو کنند. از اون ور گارسیا اطلاعات دقیق فورتیتود رو داد به آلمانها و چون این عملیات تو منطقه ای به نام Pas de Calais بود و خود هیتلر اعتقاد داشت که اینجا باید قویتر بشه، همه امکانات نظامی نازیها به اونجا منتقل شد. مخصوصا تانکهای Panzer که متفقین ترس وحشتناکی از اون داشتند. روز عملیات که رسید متفقین از فرستادن نیرو به Pas de Calais کم نذاشتن تا به آلمانی ها راست بودن حرفهای گارسیا ثابت بشه. آلمانی ها هم مشغول جنگ بودند که خبر رسید سمت سواحل نرماندی نیروهای عظیمی دارند میان سمت ساحل. سریعا فرمانده ارشد نازیها که حالا از دوستای نزدیک گارسیا هم بود دستور داد که پانزرها برن سمت نرماندی.
همونجا بود که ابتکار عمل گارسیا به کار اومد و سریعا طی یه خبر فوق محرمانه و آنی به فرمانده ارتش نازیها گفت: + جاسوسهای من خبر دادند که حمله نرماندی جهت سرگرم کردن نازیهاست و حمله اصلی توی همون Pas de Calais ست.
فرمانده به محض اینکه خبر رو میبینه فورا دستور میده که برگردند و بیخیال نرماندی بشن دقیقا همین اتفاق و همون یه خط نامه باعث شد حدود یک سال بعد کلا ارتش نازی منهدم بشه و جنگ جهانی دوم به نفع متفقین به پایان برسه
بعدا فرمانده بریتانیا گفته بود اگر پانزرها میومدن سمت نرماندی امکان نداشت ما پیروز شیم. جالبه که بدونید گارسیا تنها جاسوسیه که از هر دو طرف بریتانیا و آلمان، بالاترین مدال خوشخدمتی به کشور رو گرفته.
چیزی که از اسناد بر میاد اینه که گارسیا به پول امروز حدود 1 میلیون دلار از آلمانیا بخاطر اخبار غلط پول گرفته!! بعد از جنگ بریتانیاییها واسه گارسیا ملیت برزیلی میگیرن و تحت الحفظ میبرنش پایتخت #ونزوئلا اونجا زندگی میکنه.
گارسیا سال 1988 دقیقا زمانی که در حال نوشتن خاطراتش بوده که با دار فانی وداع میکنه.