ویرگول
ورودثبت نام
HESTORY
HESTORY
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

مردی که جلوی هیتلر تعظیم نکرد (داستان)

این عکس که توسط یه عکاس طرفدار #حزب_نازی گرفته شده بود، وقتی سال 1991 منتشر شد عین توپ تو دنیا ترکید. این روزا هم از این عکس به عنوان نمادی از مقاومت و مبارزه در مقابل #فاشیست یاد میشه اما چه چیزی از این عکس باعث شد که انقدر این عکس مهم بشه ؟! به عکس دقت کنید...

این عکس تجمع برای یکی از سخنرانی های #هیتلر برای کارکنان صنعت کشتی سازی رو نشون میده که همه سلام نظامی کردند بجز یک نفرشون! اون یه نفر هم نه اینکه دیر رسیده باشه به عکس یا زودتر از عکاس کارشو انجام داده، دست به سینه وایساده و اصلا نمیخواسته جلوی هیتلر سلام بده! این کار یه توهین بزرگ به رهبر نازی‌ها یعنی هیتلر بوده.


اما اون مرد کیه و داستان پشت این عکس چیه؟

خب این عکس 13 ژوئن سال 1936 زمانی که میخواستند یکی از مهمترین کشتی‌های هیتلر (Horst Wessel) رو رونمایی کنند و دقیقا زمانی که هیتلر داشته برای کارکنان توی #هامبورگ سخنرانی میکرده گرفته شده.

اون زمان عکاس دقیقا نمیدونسته این مرد دست به سینه کی بوده و خیلی هم توجهی نکرده تا اینکه توی دهه 90 وقتی از آرشیو این عکس رو در میارند نگاه کل رسانه‌ها میره سمتش. کلی شایعه و کلی مقاله ازش میاد بیرون که این مرد یکی از سران متفقین بوده یکی میگفته جاسوس بوده بعضی‌ها میگفتند دیوونه بوده تا اینکه فراخوان میدن هرکی این مرد رو میشناسه پاشه بیاد بگه ماهم بدونیم این کیه!

وقتی عکس رو تو روزنامه منتشر میکنن یه خانمی به نام «ایرِن ایکلِر» با روزنامه تماس میگیره و میگه: این مرد پدر منه!

مشخص میشه که مرد دست به سینه توی عکس شخصی بوده به نام «آگست لاندمِسِر» که واقعا هم پدر ایرن بوده. آگست اون زمان (سال 1931) یکی از کارکنان کشتی سازی آلمان نازی بوده و خب مثل همه اعتقاد زیادی به #ایدئولوژی نازی‌ها داشته.

سال 1934 با خانمی آشنا میشه به نام «ایرما ایکلر» که از قضا این خانم یهودی بوده. اون زمان هنوز مخالفت نازی‌ها با یهودی‌ها و کلا غیر مسیحی‌ها شدت نگرفته بوده. آگست هم بعد از سه چهار بار قرار گذاشتن باهاش عاشقش میشه و تصمیم میگیره باهاش ازدواج کنه.

وقتی که حزب میفهمه دوست دختر آگست یهودیه فورا از حزب نازی اخراج میشه. اما بازم آگست از عشقش دست نمیکشه!، حتی زمانی که قانون نورمبرگ تو سال 1935 تصویب میشه این قانون ازدواج آلمانی‌ها با یهودی‌ها رو کاملا ممنوع میکنه که خب واسه این دوتا عاشق معنیش این بوده که نمیتونند ازدواج کنند. همون زمانا اینا نه تنها باهم ارتباطشون بیشتر شده بود بلکه یه دختر هم به دنیا آورده بودند.


اما یه مشکل وجود داشت؛ طبق قانون نورنبرگ دختر این دو تا حتی به رسمیت شناخته نمیشد. همین اتفاقها باعث شد که آگست از رژیم و ایدئولوژی نازی کلا نا امید بشه یجورایی دشمن هیتلر باشه. ولی خب به روی خودش نمیاورد چون جراتشو نداشت. تنها کاری که کرد همین دست به سینه وایسادن بود و اوج اعتراضش بود که خب 55 سال بعد صداش بد جور درومد.

اما فکر میکنید سر انجام آگست و همسر یهودیش به خوبی و خوشی تموم شد؟

یه سال بعد از این عکس یعنی سال 1937 ایرما همسر آگست بچه دومش رو دنیا میاره و اسمشو میذارن ایرِن (همین که عکس پدرشو شناخت). آگست و همسرش که میبینند آینده ای ندارند تو این کشور از اونورم جون خودشو بچه هاشون تو خطر افتاده تصمیم میگیرند از آلمان به دانمارک فرار کنند. اما نازی‌ها چند وقت قبلش مرزهای این دو کشور رو دیوار میکشن تا کسی فرار نکنه آگست وقتی داشت از دیوار حایل فرار میکرد دستگیر شد و فرستادنش دادگاه واسه مجازات.

دوتا مجازات اولی اینکه داشت فرار میکرد و دومی اینکه با یه یهودی داره زندگی میکنه که دومی خیلی بدتر از اولی بود. اما شانسی که آوردن این بود خط خونی ایرما دقیقا مشخص نبود و دیدن بعضی از اجدادش مسیحی بودند. واسه همین ولشون کردند ولی حکم واسشون بریدند که به هیچ وجه حق ارتباط با هم دیگه رو ندارند.

اما خب این دوتا عاشق هم بودند و رعایت نکردند که باعث شد چندین بار دستگیر بشن و برن دادگاه و جریمه نقدی بشن. بازم اینا به راه نیومدن و دو ماه بعد توسط گشتاپو بازداشت شدند. ایندفعه افتاده بودن دست پلیس امنیت و اون زمان یهودی ستیزی به اوج خودش رسیده بود. واسه همین آگست رو فرستادند کمپ کار اجباری که خب واسه خیلی ها آخر دنیا بود. ولی خب آگست برای اینکه بره توی یه شرکت حمل و نقل کار کنه، بعد سه سال (1941) آزاد شد و جون سالم به در برد. 1944 گفتن باید بره سربازی اجباری و مجبور شد وارد جنگ جهانی دوم بشه. ولی از اینجا به بعدش خیلی معلوم نیست چه اتفاقاتی واسش افتاده و تنها خبر موثق اینه که توی جنگ با یوگوسلاوی کشته شد. اما همسرش ایرما هم همون زمانها دستگیر شد و با دختر دومشون ایرن انداختنش زندان. یعنی مادر و دختر رو باهم زندان انداختن !

سال 1942 مادر یعنی ایرما رو کشتن و دختر رو آواره این کمپ و اون کمپ میکنن. دو تا دختر از جنگ و نازی ها جون سالم به در میبرن و به ادامه زندگیشون میپردازن.



داستاننازیهیتلرجنگ جهانی دوم
اینجا داستان آدم‌ها و اتفاقات واقعی رو تعریف می‌کنم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید