سال 1920 چارلز پانزی تونست توی 8 ماه 15میلیون دلار (معادل 200 میلیون دلار امروزی) با کلاهبرداری پول به جیب بزنه. این در حالی بود که سال 1903 کل پولاشو جمع میکری به 2 دلار نمیرسید!
چارلز پانزی سال 1883 توی پارما ایتالیا توی یه خانواده متوسط رو به پایین به دنیا میاد. بعدهها به یه خبرنگار گفته بود: توی دوران دانشگاه من دقیقا یه فردی بودم که شماها بهش میگید دست و دل باز و به نظرم جذابترین کار دنیا توی زمان دانشجویی من خرج کردن بود.
البته بعدش معلوم شد دروغ میگفته و کلا دانشگاه نرفته! سال 1903 پا میشه میاد آمریکا و به امید پولدار شدن همه پولشو قمار میکنه و خودش میمونه و کلا 2 دلار ته جیبش. همیشه میگفته: «من 2.5 دلار قمار میکردم به امید به دست آوردن 1میلیون دلار و این امید همیشه با من بود.»
توی روزهای نداریش خیلی کارها رو انجام میده، از شستن ظرف تو رستوران تا دستفروشی میوه و باربری و تنها چیزی که نگهش میداشته، رویای یه شبه پولدار شدن بوده. همین اینور اونور کردن و کارهای مختلف رو انجام دادن باعث میشه که سر از کار توی یه بانک ایتالیایی (بانک زاروسی) توی مونترال کانادا در بیاره و همین میشه پایههای یادگیری رفتار مردم در مواجهه با پول و چطوری خرج کردنش. بانک زاروسی یکی از کارهایی که میکرده، پرداخت سود بالا به سپرده مردم بوده به امید اینکه بتونه با سرمایهگذاری جواب مشتریهاشو بده.
خب همین موضوع باعث شد مشتریهای خیلی زیادی داشته باشه و سودهای بیشتری پرداخت کنه و دست آخر هم بانک ورشکست بشه و تعطیل کنه. ایندفعه هم پانزی بی پول شده بود اما با تجربه و دانش جدید. سال 1907 تا 1910 رو تو زندان کبک واسه جعل چک گذروند.
بعد آزادی بخاطر قاچاق انسان 2 سال دیگه رفت زندان. زندان هم خیلی جای بدی واسه آدم اینکاره نیست دیگه؛ اونجا به ایده هاش فکر کرد، به اینکه چطوری میتونه چرخش پول بین مردم رو به سمت خودش بیاره. بعد زندان سرشو با کلاهبرداری های کوچیک سر خودشو گرم میکرد تا اینکه سال 1919 یه تمبر پستی از اسپانیا دستش رسید و ایده اصلی که پانزی رو انقدر معروف کرد به ذهنش رسید. داستان از این قرار بود که توی کشورهایی با اقتصاد ضعیف تر تمبر ارزون تر از آمریکا بود، با خودش گفت اگر بتونم پول جمع کنم و برم اونجا تمبر بخرم و اینجا بفروشم، کلی پولدار میشم.
و از فردا شروع کرد ایدهشو با مردم مطرح کردن. مدلشم این بود که شما به من 1 دلار بدید بعد از 45 روز بهتون 2 دلار میدم، 100 دلار میشه 200 دلار و الخ. پانزی تونست توی 8 ماه حدود 40000 نفر رو متقاعد کنه که بهش پول بدن. واقعا هم سر 45 روز پول اون اولیارو داد تا بقیه بیشتر بهش اعتماد کنن، اما مسئله این پول که اصلا نه تمبری در کار بود نه بیزنسی، پول اینو میگرفت میداد اون، پول اون رو میداد این. کمکم هم زمان تحویل پول رو تا 90 روز برد بالا تا بتونه بیشتر واسه خودش زمان بخره پول هم میداد به روزنامهنگارا که واسش رپرتاژ آگهی برن.
همین کار سبب شد بیشتر از قبل آدمها به امید پول بیشتر جلوی در دفترش صف بکشن. بعدهها پانزی در مورد آدمهای حریصِ پول تو زندگی نامهش نوشت: «امید و حرص از نگاه تکتک آدمها معلوم بود. حرص، حرص پول، بدترین نوع حرص، توی ظاهر آدمها زار میزد» همین اتفاق باعث شد توی 8 ماه به 15 میلیون دلار پول دست پیدا کنه و رسما خودش رو میلیونر معرفی کنه. همین هم باعث شد آدمای بیشتری سمتش بیان، یا کسایی که قبلا بهش پول دادن باور کنن که پانزی راه اصلی پولدار شدن رو بلده و ما رو به خواستههامون میرسونه.
روش پانزی این بود: «از مردم پول بگیرید و بهشون بگید 3ماه دیگه بهتون چند برابرشو میدیم. واسه اینکه اعتماد جلب بشه، به نفرات اول پول و سودشون رو از پولای بقیه که دیرتر سرمایهگذاری کردن میدین، اینطوری مردم پول بیشتری میذارن. این پول هر روز بیشتر میشه و یه جایی میتونید فرار کنید!»
شعارشم این بود: پانزی تنها کسیه که میتونه یه بیچاره رو یه شبه میلیونر کنه. از این مدلا هم بود که بادیگارد گرفته بود واسه خودش، کلی ماشینهای مختلف داشت، مهمونیهای بزرگ برگزار میکرد. نشونه پانزی هم علاوه بر کلی خدم و حشم یه عصای سر عقابی از طلا بود.
خلاصهش کنم...
بعد این همه بریز و بپاش، توجه روزنامهنگارا و مردهای قانون خیلی به چطوری پولدار شدن یه شبه پانزی حساس میشن. هر روز از نحوه کلاهبرداریش پرده برمیدارند و آخر سر میکشوننش دادگاه. اونم بهترین وکیل شهر رو استخدام میکنه تا شرکتش رو به عنوان یه شرکت صرافی معرفی کنه؛ اما وکیل محترم نامردی نمیکنه و توی دادگاه جلوی همه پرده از کلاهبرداری پانزی بر میداره و همین میشه میشه که روش کلاهبرداری پانزی به اسم خود پانزی تو دنیا معروف میشه.
پانزی توی دادگاه به 3.5 سال حبش محکوم میشه و بعد محکومیتش بخاطر جرایم دیگهای که ازش کشف کردن به 9 سال دیگه زندان محکوم میشه. بعد از اینکه سال 1934 از زندان آزاد میشه دیپورتش میکنن ایتالیا.
بقیه زندگیشو تو فقر و فلاکت و مریضی زندگی میکنه تا اینکه سال 1948 توی یه بیمارستان خیریه برزیل در حالیکه کل سرمایهش 75 دلار بوده میمیره. خیلی از افراد توی دنیا مخصوصا توی کشورهایی که رویای یه شبه پولدار شدن تو فکر خیلیاست، هنوز از روش پانزی واسه کلاهبرداری استفاده میکنن. توی ایران مخصوصا شهرهای کوچیکتر هم پره.
مراقب باشید :)
پایان /.