باید برگردم، به روزهای تلخ نوشتن، به شبهایی که که مغزم دیگر جایی برای افکار مسموم ندارد و ناچارا جملات مسموم را روی کاغذ استفراغ میکند.
رنج من تمام نخواهد شد. اما نوشتن شاید مسکنی باشد برای شبی، ساعتی یا لحظهای.
نمیخواهم کسی مرا ببیند یا مرا بخواند. فقط مینویسم تا زنده بمانم. مینویسم تا نمیرم. می نویسم تا خودم را به کشتن ندهم. چون که اشکهای مادرم، اشکهای همسرم مرا در گور میآزارد. مجبورم که بنویسم، مجبورم که زنده بمانم.