خیلی مهمه آدم ذهنی داشته باشه که هر مشکلی رو درک کنه. با درک کردن مشکلات مختلف میتونیم با خودمون به این باور برسیم که هر چیزی دلیلی داره. هر چیزی بهایی داره. منی که نسبت به امتحانات پایان ترم غصه میخورم باید بدونم که باید زمانی رو بزارم که کمکم به درس هام برسم. اگه حالا قبلاً به هر دلیلی نرسیدم مشکلی نداره الان وقت اینه که بتونم کارامو پیش ببرم. الان که میدونم دلیل اضطراب دانشگاه و امتحان پایان ترم چی بوده و چجوری میتونم رفعش کنم خوب اون نگرانیم رفع میشه. به نظر من ذهن انسان تا یه جایی میتونه یه سری چیزارو کنترل کنه وقتی انبوهی از نگرانی ها میان سمتت و توی به جای درک و پیدا کردن راه حل برای حل اون مشکلات فقط بهشون بیهوده فکر کنی باعث میشه هیچی تو زندگیت جلو نره و همونجوری که توی قسمت های قبل گفتم زندگی هیچ وقت برای گذروندن وقت برای چه کنم چه کنم های ما وقت اضافه نمیده پس باید جای اینکه از بزنیم به فکر حل اونا باشیم. اگه دانشگاه باعث اضطراب منه پس راه حلش اینه. هرچیزی هم بهایی داره اگه درس های دانشگاه میتونه جلوی پیشرفت توی مهارت هامو بگیره خوب زمان بیشتری رو باید بزارم جای اینکه روز کار کنم روی مهارت هام ، شب این کارو میکنم و روز و درس میخونم و یا برعکس. به نظرم اونی برندست که میدونه کدوم کارش توی اون مقطع اولویت زمانی داره و میدونه برای هر برنامه ای تو زندگیش چقدر باید وقت بزارم. یکی از روش هایی که میتونه کمک کنه نوشتن همه اضطراب ها روی کاغذ و درک کردن اونا و پیدا کردن راه حل برای اوناست میتونم مثال بزنم براتون. اگه من بخوام یه همچین کاری انجام بدم یه دفتر و کاغذ میگیرم و نگرانی هامو مینویسم :
من چند ساله که برنامه نویسی میکنم و هنوز جایی مشغول به کار نیست و بقیه همه سر کار خودشون هستن.
من اعتماد به نفس پایینی دارم و نمیتونم توی اجتماع روابط خوبی رو ایجاد کنم
من دارم با یه سری کارا سلامتی خودم رو از کار میندازم توی سن ۲۰ سالگی نباید این اتفاق بیوفته
بقیه دنبال شغل پول ساز هستن و من توی خونه بدون دریافتی هستم که این داره باعث از بین رفتن غرورم میشه.
من از روحیه خوبی برخوردار نیستم و نسبت به اخلاقی که دارم همه چیزو توی خودم میریزم و این باعث افسردگی من شده.
اینا کافی نیست برای نوشتن اگه بتونم هر کدوم از اینارو تشریح کنم روی کاغذ ، کلی روحیه خوب و آزاد شدن از نظر ذهنی به سراغم میاد. همه مسائل توی دنیا یه راه حلی دارند. اگه یکی به ما از بچگی جای اینکه اون درسای بدردبخور رو یاد بده فقط نحوه درست زندگی کردن و حل کردن مسائل زندگی و کنار اومدن با مسائلی که باعث میشه از نظر روحی روانی ضعیف بشیم رو یاد میدادن خیلی از مشکلات حل بود. وقتی بدونیم هر مشکلی راه حل داره پس حتما میریم دنبال اون راه حل جای اینکه تو خودمون بریزیم.
توی دوره های انگیزشی ای که توی اینور و اونور میبینم خیلیا میگن باید از آدم های منفی دوری کنیم. همیشه هم قبول میکنیم و همه قبول دارن کسایی که هیچ وقت تلاش نمیکنن و فقط غر میزنن همون آدم های منفی ای هستن که وجودشون سمه برای بقیه. همیشه از این بابت از خودم ناراحت بودم. نسبت به موقعیت هایی که توش بودم مغزم نیاز به تخلیه بار منفی داشت میخواستم با یکی حرف بزنم که بهم راه درست و نشون بده. میگن آدمای منفی باعث تلف کردن وقتت میشن باعث این میشن که نتونی ادامه بدی و حالت از زندگی بهم بخوره. من همیشه دوست داشتم مفید باشم و به همه کمک کنم اما با وجود این حرفا من توی اون دسته قرار میگیرم که برای بقیه ضرر دارم. خانواده ، دوستان و همه آشناهام میدونن که من برای آرامش رسیدن خیلی دارم تلاش میکنم و همیشه هم این تلاشم ادامه داره. اما خب از خودم ناراحتم که یه موقع هایی هم حرفهای منفی زدم یه موقع هایی توی جمع جای اینکه با حال خوب بقیه همراه باشم یه گوشه کز کردم تو حال بد خودم. و این باعث میشه فکر کنم که شاید اون آدمی که همه باید ازش دوری کنن و ضرر داره برای بقیه منم. همیشه من تنها چیزی که میخواستم خوب بودن حال بقیه و موفقیت اون ها بود. جدا از اینکه حال خودم اینجوری خیلی خوب میشد باعث این میشد منم به فکر پیشرفت و حال خوب خودم بیوفتم. الان تنها چیزی که میتونه حالم و خوب کنه دور شدن از همه چیز و همه است. شاید این دور شدن باعث بشه اون روز مرگی زندگی ام هم تغییر کنه.