آریا رستمی
آریا رستمی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

خودکشی یا قهوه؟

تنها یک مشکل به راستی جدی وجود دارد و آن هم «خودکشی» است. داوری اینکه زندگی ارزش زیستن را دارد یا نه بستگی به پاسخ این پرسش اساسی فلسفی دارد و پرسشهای سرگرم کننده دیگر از جمله اینکه «آیا دنیا سه بعدی است یا «روان، نه یا دوازده مقوله دارد»، به دنبال آن خواهد آمد. پس نخست باید پرسش اساسی را پاسخ گفت و اگر این خواست نیچه مبنی بر اینکه « فیلسوفی ستایش برانگیز است که خود را به عنوان نمونه ارائه کند درست باشد آن هنگام پی به اهمیت این پرسش خواهیم برد؛ زیرا سرآغازی است برای رفتار نهایی آنچه به قلب تلنگر میزند نیز درست در همین پرسشها نهفته است و برای روشن شدن ذهن باید آنها را مورد ژرف نگری قرار داد.

هرگز خودکشی جز به مثابه پدیده ای اجتماعی مطرح نشده است. اما در اینجا و از همین آغاز به رابطه میان خودکشی و اندیشه فردی پرداخته خواهد شد چنین کاری در سکوت قلب خود را به مانند کاری سترگ می نمایاند. انسان خود نیز نمیداند؛ شبی ماشه را میکشد و یا خود را در آب غرق میکند روزی دربارهٔ یک دلال معاملات ملکی که خود را کشته بود برایم گفتند: «از پنج سال پیش از آن که دختر خود را از دست بدهد، بسیار تغییر کرده بود و آن رویداد نیز او را تحلیل برده بود نمیتوان واژه ای بهتر از این یافت؛ آغاز اندیشیدن سرآغاز تحلیل رفتن است و جامعه امکان زیادی برای درک این آغازها ندارد خوره در درون آدمی است و همان جاست که باید به دنبال آن گشت. باید این بازی مرگ باری که روشن بینی وجود را به گریز از نور میکشاند دنبال کرد و آن را دریافت

خود را کشتن نیز همانند آنچه در نمایش نامه های هیجان آور رخ میدهد گونهای اعتراف است؛ اعتراف به این که از زندگی عقب افتاده ایم یا آن را نمیفهمیم بهتر است زیاد بیراهه نرویم و به واژههای آشنا برگردیم همین که اعتراف کنیم «به زحمتش نمی ارزد کافی ست زندگی کردن البته هرگز آسان نیست رفتارهای ما همواره بر مبنای فرمان وجود است و دلیل های بسیار دارد که نخستین آن عادت است. آن کس که داوطلبانه مرگ را بر می گزیند نشان میدهد که حتی به گونهای غریزی به ویژگی ریشخند آمیز این عادت و نبود دلیلی مجاب کننده برای زندگی کردن و تلاش بی مفهوم روزمره و بیهودگی رنج پی برده است.

دنیایی که بتوان آن را حتی با دلایل بد نیز توضیح داد دنیایی آشناست. اما دنیایی که به یکباره فاقد خیال پردازی و روشنایی شود دنیایی است که انسان در آن احساس بیگانگی می.کند چنین تبعیدی چاره ندارد؛ زیرا از یادمانهای کم و بیش از دست رفته و یا امید به سرزمین موعود تهی شده است. احساس جدایی میان انسان و زندگی بازیگر و آرایه به راستی احساسی پوچ است. تمامی انسانهای سالمی که به خودکشی میاندیشند بی هیچ توضیحی در می یابند که رابطهای مستقیم میان این احساس و میل به سوی نابودی وجود دارد. باید رابطهٔ میان «پوچ و خودکشی» را بررسی کرد و اینکه خودکشی راه حلی است به جا برای پوچ پس پرسش این است «انسان» خود را بکشد یا نکشد؟» که در این صورت دو راه حل فلسفی بیشتر وجود نخواهد داشت «آری» یا نه.

در حقیقت آلبر کامو میگوید که اولین پرسشی که باید پیش از هر پرسش دیگری مطرح کنیم این است که «خودکشی، آری یا خیر؟» تنها پس از پاسخ به این پرسش است که میتوان به سراغ پرسشهای دیگر رفت و تا زمانی که به این پرسش پاسخ ندهیم سایر پرسشها بی اهمیت هستند. اگر پاسخمان به این پرسش «آری» باشد، آن وقت عملمان هم باید در همین راستا باشد و پس از خودکشی و نیست شدن دیگر هیچ چیزی اهمیتی .ندارد اما اگر پاسخ «نه» باشد و بخواهیم با وجود پوچی و بیهودگی و بی معنایی جهان به زندگی ادامه ،دهیم آن وقت است که سایر پرسشها اهمیت مییابند و باید مطرح شوند پس پیش از هرچیزی باید به دنبال پاسخ دادن به این پرسش اساسی باشیم.

خودکشیآلبر کامونیچهسیزیفصادق هدایت
Design student at TUA
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید