ویرگول
ورودثبت نام
iazimeh
iazimeh
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

وانهاده- سیمون دوبووار- ترجمه‌ی ناهید فروغان

نوشتن از این کتاب، مثل خوندنش، خیلی سخت و ناراحت کننده است.

نه از این لحاظ که کتاب خوش خوانی نبود یا حتی اینکه داستان پیش پا افتاده ی داشته باشه؛ برعکس، هم به دلیل ترجمه ی روانی که داشت خوش خوان بود و هم داستان کلیشه ای نداشت.

———-

وانهاده داستان زنی‌ست که عاشق شده و این عشق به ازدواج ختم شده و در ادامه ثمره‌ی این ازدواج دو دختر هست.

زنی که در چهل‌و‌چهار سالگی‌اش با واقعیتی در زندگی زناشوییش روبرو می شود که تا آن لحظه حتی به فکرش هم خطور نکرده بود.

وقتی که فکر میکنی همه چیز عادیست و زندگی روالِ همیشگی خود را دارد. غافل از اینکه در پس این زندگی آرام و بی تلاطم، طوفانی در حال شکل گیری بوده که تو از آن بی خبر بوده ی، و یا شاید هم خودت را به خواب غفلت زده بوده‌ای.

نمیدانم این خود را به خواب زدگی را چطور معنا کنم! وابستگی، عشق بی حد و مرز، دیوانگی، ساده‌لوحی و یا … نمیدانم !

«مونیک» غافلگیر می شود، آن هم خیلی بد.

ولی من زندگی مونیک را بعد از اینکه حقیقت را فهمید، دوست ندارم.

حتی نمیخواهم خودم را یک لحظه هم که شده جای او تصور کنم(که به کرات این کار را کردم در حین خواندن کتاب!)

——-

قطع به یقین امثال مونیک، این زن وانهاده در جامعه و پیرامون مان بسیار است. ولی ای کاش نگذاریم زندگیه عاشقانه مان وقتی به انتهایش رسیده و دیگر چیزی از آن باقی نمانده، به هر قیمتی و با هر آنچه که فکر می‌کنیم، خودمان را به آن زندگی سنجاق نکنیم.

شهامت، شجاعت، جسارت و جرات تمام کردنش را داشته باشیم.

و ای کاش بدانیم که در زندگی هیچ و هیچ کسی ارزش این را ندارد، که زنده‌گی کردن و زنده ماندن و نفس کشیدن را از خود سلب کنیم.

کتاب خوانیسیموون دوبووارمطالعهنشر مرکزادبیات فرانسه
سبزینه هستم. عاشق عکاسی و نوشتن :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید