تفکر
تفکر
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

2-نگاهی «شناختی» به تعاریف و مفاهیم هوش

ما اگر به عنوان کسانی که سابقه روان شناسی دارند بخواهیم که هوش را تعریف کنند جواب‌هایی که می دهند چه می تواند باشد؟ ظرفیت یادگیری، قدرت سازگاری، توانایی حل مسئله، تفکر فلسفی، و ...ادامه پیدا می کند. یعنی شما اگر کتابهای روان شناسی را مطالعه بفرمایید ممکن است هزار تعریف از هوش و هوشمندی ارائه کنند و آخر شما کلافه خواهید شد وموضوع را رها می کنید و سراغ یافتن تعریف موضوع دیگری خواهید رفت!! البته در مقدمات خوانده اند که پیاژه[1] (Jean Piaget) چطور هوش را تعریف می کند یا بینه[2] (Alfred Binet) چطور هوش را تعریف می کند و یا وکسلر[3] (Wechsler) چطور هوش را تعریف می کند، اما بیاییم ببینیم که یک محقق سیستم های هوشمند که از حوزه دیگری غیر از روان شناسی آمده، چطور هوش را تعریف می کند:

به عنوان نمونه آلن تورینگ (Alan Turing) او می کوید به جای این که تعاریف نظری را بر اساس کانسپت ها بخواهیم ارائه بدهیم، بیاییم به صورت عملیاتی هوش را تعریف کنیم. یک بازی بوده به نام «بازی تقلید»، که در آن یک خانم و یک آقا را در اتاقی قرار می دهند، و شما نمی دانید کدام خانم و کدام آقا هستند، و شما در بیرون اتاق با تایپ سئوال و ارسال به آن ها باید حدس بزنید که کدام اقا و کدام خانم هستند. مشکل کار هم این است که پاسخ دهنده ها لزوما صادقانه پاسخ نمی دهند و بعضا پاسخ اشتباه (فریب دهنده) خواهند داد. شما باید اینقدر باهوش باشید که بتوانید تشخیص دهید کدام نفر خانم و کدام نفر آقا هست.

حال اگر به جای یکی از این افراد یک ماشین هوشمند بگذاریم، یعنی:

حال شرکت کننده باید تشخیص دهد کدامیک ماشین هوشمند است و کدامیک انسان است.

در این مثال تورینگ می گوید اگر شما نتوانید متوجه شوید که کدامیک ماشین هوشمند است و کدامیک انسان است، این از نظر من یعنی آن ماشین هوشمند هوشی دارد که شبیه به هوش انسان است.

حال به درستی یا نادرستی این رویکرد کاری نداریم، می خواهیم بگوییم که یک نفر با نگاهی کاملا متفاوت به موضوعی که سالیان سال در روان شناسی بررسی می شد، ورود کرده است و تعریف متفاوتی از هوش را ارائه داده است.

البته این سئوال هنوز پاسخی داده نشده است یعنی هنوز ماشینی طراحی نشده است که به این سئوال پاسخ بده اما اتفاقات مختلفی افتاده است. مثلا این نقطه عطف در سال 1997 بود که یک کامپیوتر با شطرنج باز بزرگ روس مسابقه ای را برگزار کرد و توانست بر آن غلبه کند اما هنوز نتوانستیم سیستمی را طراحی کنیم که تورینگ گفته بود باشد و بتواند انسان را فریب دهد.

جمعبندی این هست که یک گروه دانشمندان و علاقمندان در حوزه ای که دوست داشتند ماشینی را طراحی بکنند که شبیه انسان باشد یا هوشمند باشد، لذا در مسیری که قرار گرفته بودند به سئوال ها و مسائلی رسیدند که جز حوزه روان شناسی و فلسفه بود و این باعث شد تا این دسته دانشمندان در کنار هم قرار بگیرند. بنابر این کسی که این حوزه را طراحی میکند/ف یک سری به حوزه روان شناسی هم می زند و سعی می کند داده هایش را با آن حوزه نیز به اشتراک بگذارد و بدین صورت مقدمات کنار هم قرار گرفتن دو حوزه فراهم می شود. این یک جریان اولیه بود که خیلی اثر گذار بود.

پایان.

موفق باشید


[1] پیاژه هوش را شکل خاصی از سازگاری شخص با محیط می دانست . به اعتقاد وی کودک بتدریج که رشد می کند همواره ساخت های روانی خود را از نو سازمان می دهد تا بتواند به گونه ای مطلوب با محیط خود تعامل برقرار کند . این فرایند از راه درون سازی و برون سازی انجام می گیرد .

[2] اما بینه، چه تعریفی از هوش داشت؟ از نظر بینه، "هوش، توانایی انسان در سازگاری با تغییرات محیطی، قدرت قضاوت و درک مطلب تعریف می شد". همچنین بینه معتقد بود هوش مجموعه ای از چندین مهارت است که توسط محیط شکل گرفته اند. هدف پژوهش او، کمک به معلم ها برای منطبق کردن روش تدریسشان با نیازها و توانایی های دانش آموزان بود. برای مثال دانش آموزانی که در ریاضی ضعف داشتند، می توانستند از یک روش تدریس اختصاصی در آن حوزه خاص برخوردار شوند.

[3] از دید وکسلر هوش نتیجه تاثیر دایمی ومتقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل به صورت متعادل انجام گیرد موجب توانایی سازگاری فرد با محیط و پیشرفت هوشی می شود. از نظر او هوش توانایی کلی وجامع فرد است برای اینکه به طور هدفمند عمل کند، به طورمنطقی بیندیشد و به طور موثر با محیطش به مبادله بپردازد.



هوششناختیماشینتورینگروانشناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید