تفکر
تفکر
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

5-مقدمه‌ای بر علوم روان شناسی با دیدگاه «شناختی»

تا اینجا چند حوزه که تحولات ان ها باعث شد علوم شناختی شکل بگیرد مطرح شد. روان شناسی در نقطه طلایی قرار دارد و بدون حضور روان شناسی علوم شناختی کامل نخواهد بود. با توجه به این که موضوع ان مسئله ذهن و شناخت آن است. و موضوعاتی هستند که در حوزه روان شناسی درجه اهمیت خیلی بالایی دارند چون ذهن و شناخت موضوعاتی هستند که در روان شناسی مطرح می شوند. تا اینجا سه حوزه که کمک به شکل گرفتن علوم شناختی کردند را مطرح کردیم.

خب با همان روال قبل بررسی کنیم که روان شناسی در قبال حوزه های دیگر علوم چه موضع گیری هایی را داشته است.

روان شناسی در دنیا با سایکو فیزیک (Psychophysics) شروع شد. یعنی اولین حوزه ای که در دنیا علم تحت عنوان روان شناسی داریم یعنی کسانی هستند که به /ان ها متخصص سایکوفیزیک گوییم. این دانشمندان اغلب دانشمندان فیزیک دان و فیزیولوژیست بودند و موضوع مطالعه آن ها هم بیشتر سیستم های حسی بود. و برای اولین بار پدیده هایی که از ان ها به عناون پدیده های روان شناختی یاد می کنیم این پدیده ها را در آزمایشگاه اوردند و شروع به بررسی آن ها کردند. چرا سیستم های حسی را برای اولین حوزه بررسی انتخاب کردند؟ این به فلسفه علم آن دوران بر می گردد. یکی از حوزه های فلسفه که تاثیر زیادی بر روان شناسی ان زمان گذاشته موضوع «شناخت شناسی» است. این که ما چطور می توانیم منبع شناخت را پیدا کنیم. دو نوع تفکر در این حوزه وجود دارد که یکی معتقد است کانون شناخت ما در درون ما هست و تفکر دیگر معتقد است که شاخت های ما از تجربه های بیرونی ما حاصل می شود که به ان «تجربه گرایی» گفته می شود.

در دورانی که روان شناسی می خواست شکل بگیرد، تجربه گرایی مکتب رایج تری بود و تجربه گراها معتقد بودند که شناخت ما دز دنیا و تصورات ما از دنیا حاصل تجربه های حسی ما هست. یعنی ما با دنیا ارتباط داریم و تجربه هایی را کسب می کنیم و این تجربه ها روی هم انباشت می شود و سازماندهی می شود و پیچیده می شود و نهایتا شناخت ما رو شکل میدهد.

از زاویه علمی اگر بخواهیم این نظریه فلسفی را بررسی کنیم اولین جایی که می توانند کانون توجه ما قرار بگیرند چیست؟ «سیستم ها حسی». خب اگر فرض را بر این بگذاریم که تمام شناخت ما از حواس حاصل می شود و از تجربه حاصل می شود، حال بررسی کنیم که تجربه از کدام کانال وارد ذهن ما می شود؟ گیرده های حسی مانند چشم و گوش و پوست و از این دست.

ما در واقع یک دنیای فیزیکی داریم یعنی همین طبیعت و کوه و ... و یک دنیای دیگری داریم با نام دنیای روان شناختی. حال چطور این دو دنیا به هم تبدیل می شوند. این سئوال سئوال بسیار مهمی است که در علم امروز هم وجود دارد. واقعا چه اتفاقی می افتد که از آن طرف شما امواج الکترومغناطیسی را دارید مانند نور، و در این بررسی چیزی به نام تجربه قرمزی نور را نداریم یک مختصات داریم که مختصات فیزیکی آن موج را مشخص می کند اما در ذهن ما چه چیزی ترجمه می شود؟ یک ترجمه کاملا روان شناختی یعنی می گوییم این نور قرمز خیلی تند است. این تجربه یک تجربه Subjective روان شناختی است.

از دیدگاه فیزیکی ممکن است تراکم ملکول های هوا یا فشار یا ترکیبات شیمیایی مختلف یا ... داشته باشیم اما چیزی به نام مزه ترش در دنیای فیزیکی نداریم. مزه ترش کجا ترجمه می شود؟ در ذهن ما. خب چطور این دنیایی که تابع قوانین فیزیکی هست وارد ذهن ما می شود و از یک مقطع به بعد وارد دنیای روان شناختی می شود.


موفق باشید

روانشناسیعلم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید