سایکوفیزیک دان ها شروع به بررسی ذهن در آزمایشگاه کردن با این هدف که ساختمان ذهن را شناسایی کنند و ببینند ذهن از چه عناصری تشکیل شده و چطور با هم سازماندهی پیدا کردند. این موضوع و هدف خیلی شبیه کاری است که روان شناسان شناختی دارند انجام می دهند. نکته جالب روشی که استفاده می کردند بود. نام روش آن ها درون نگری بود. در این روش آزمودنی هایی را آموزش می دادند و بعد محرک هایی را به آن ها ارائه می دادند و از آنان می خواستند تجربه های درونی و ذهنی شان را گزارش کنند. بعد آن تجربه ها را ریز و کمی و دقیق می کردند و از این طریق دانش را شکل می دادند. اگر بخوایم با ملاک سفت و سخت علمی بررسی و ارزیابی کنیم، درصد زیادی از کارشان می تواند در چارچوب علم قرار بگیرد. چون از روش کمی استفاده می کنند و از روش کمی استفاده می کنند و دغدغه های علمی را رعایت می کنند اما 50 درصد ان می تواند دچار خدشه باشد چون آن ها به گزارشات درونی و ذهنی افراد متکی هستند و ممکن است که از معیار عینیت عدول کند. اما همین شیوه ها و سنتی که پایه گذاری کردند منجر به شکل گیری یک نوع متدی که الان در ادبیات علوم شناختی هست و استفاده می شود که به آن روش های سایکوفیزیک (Psychophysics) می گوییم.
در روش های سایکوفیزیک شما در واقع یک محرک را ارائه می کنید که می تواند به صورت فیزیکی یا کامپیوتری باشد و از آن طرف پاسخ های شرکت کنندگان یا آزمودنی ها را دریافت می کنید و از طریق انجام محاسبات می توانید حدس هایی بزنید که در ذهن چه اتفاقی افتاده است. و از طریق انجام برخی محاسبات می توانید حدس هایی بزنید که در ذهن چه اتفاقی افتاده است.
شما آزمایش مشهور «زمان واکنش» یا Reaction time را شنیده اید. در این آزمایش یک محرکی را ارئه می کنند و فرد مورد آزمایش باید تشخیص می دهید که این محرک را دیده اید یا ندیده اید. شما زمانی که فرد می تواند پاسخ دهد را ثبت می کنید مثلا 300 هزارم ثانیه، در مرحله دوم شما دو محرک ارائه می کنید و او باید بین دو محرک تصمیم بگیرد. در این صورت می بینید که زمان واکنش مثلا 500 هزارم ثانیه شده است یعنی 200 هزارم ثانیه بیشتر شده است. از این افزایش حدس می زنیم که این 200 هزارم اضافه شده در اصل صرف پردازش محرک دوم شده است. یعنی از طریق داده هایی که خودتان به عنوان محرک ارائه می دهید و پاسخ هایی که فرد میدهد، حدس هایی درباره ذهن آن فرد می زنید. در حرفه روان شناسی شناختی تقریبا درصد زیادی از آزمایش هایی که انجام می شود بخصوص در روان شناسی محض متکی بر این منطق است اما آزمایش ها خیلی خلاقانه تر و خیلی جذاب تر است. ما فعلا کاری با آن ها نداریم. این اولین مکتبی بود که در روان شناسی شکل گرفت. موضوع آن هم موضوع ذهن بود و با روش درون نگری و یافته های ارزشمندی هم در ابتدای راه پیدا کردند.
موفق باشید