سلام حنا، دوست عزیزم
زندگی به کام است؟ خورشید میخندد و گلهای افتابگردان از فردا میگویند، مگر نه؟
چند وقتی میشود که حالت خوب نیست.
این را وقتی فهمیدم که بغض صدایت را پشت خندههایت پنهان میکردی.
حنا جان، زندگی پر از فراز و نشیب است، زندگی شیشه خردههای داخل کفش است!
گاهی باید سقوط کنی تا پرواز یاد بگیری.
گاهی باید کفشت را در بیاوری تا زخمی نشوی.
آنقدر ها هم بد نیست؛ یکبار سقوط میکنی، تجربه میشود و از آن پس لذت پرواز مهمان توست.
یکبار پایت زخم میشود و یاد میگیری کفشت را در بیاوری، یاد میگیری وابسته نباشی و حتی اگر هم پا برهنهای، از خنکیِ شبنم روی چمنها لذت ببری.
زندگی همین است حنا جان، زندگی زیباست، زندگی درخشش دریاست.
البته شاید زمان به عقب بر نگردد اما آینده ازآن ماست، چرا که جهان زیباست، جهان مهربان است و فرصت جبران اشتباهات نزدیک ماست.
هر صبح با هر طلوع، و هر شب با هر غروب
یاد آور آنکه جهان جای دوری نمیرود،
ما همینجاییم و زندگی ما را دوست دارد.
-اخرین انشای دبیرستان
-یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
-نامه ای به حنا
-غیر واقعی