ویرگول
ورودثبت نام
Iliya
Iliya
Iliya
Iliya
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

مستر ربات در تهران

سلام دوست خیالی من. اسم من الیوت آندرسنه و در این جهان موازی به ایران اومدم چون از این‌همه فساد و فقر و انحراف در آمریکا خسته شده بودم و به دنبال کشوری بودم که هنوز هم ارزش‌های اخلاقی توش زنده باشن و کجا بهتر از ایران!
شوخی کردم، در حقیقت بعد از تمام اتفاقاتی افتاد و خراب کاریایی که کردم، همه کشورا دنبالم بودن و فقط دو تا گزینه داشتم: ایران و کره شمالی.
به عنوان یک هکر ترجیح دادم جایی باشم که برق و اینترنت داره (یا حداقل اون موقع فکر میکردم که داره)
میگن عادتای قدیمی هیچوقت نمی‌میرن، پس منم ته دلم همیشه منتظر فرصت بودم تا همه چیز رو دوباره تجربه کنم ولی اینبار تو ایران
قدم اول این بود که یه خونه داشته باشم ولی دو تا مشکل مهم داشتم، اول اینکه اینجا به پسر مجرد لاغر که میشه فهمید درگیر اعتیاد بوده کسی خونه اجاره نمیده ولی دلیل مهمتر این بود که قیمت خونه تو تهران سر به فلک کشید. در نهایت مجبور شدم مثل چند میلیون نفر دیگه به خونه کوچک تو کرج بگیرم و با مترو برم سر کار.
قدم دوم این بود که یک جا استخدام بشم به عنوان کارشناس امنیت پس شروع کردم به رزومه فرستادن که البته نمیشد تو رزومم بگم که چکارایی کردم پس در واقعا رزومم یک صدم واقعیت شد. یازده تا شرکت اول رو توی مصاحبه عقیدتی رد شدم که منطقی هم بود؛ چرا باید یه آمریکایی بدون نماز عید فطر چیه؟
به سختی توی یه شرکت گمنام مشغول به کار شدم با حقوق بیست و پنج میلیون تومن در ماه که یچیزی حدود سیصد دلار به نرخ امروزه و این برای کسی ک ماهی ده هزار دلار درامد داشت یکم ناامید کننده بود.
چند وقت پیش خواستم مثل قبلنا برم تو کافه ها و رستوران ها بشینم و اگه مورد مشکوکی مثل سرعت غیر عادی اینترنت دیدم برم سر از کارشون دربیارم. کافه اول و دوم بخاطر حجاب و به دستور قضایی پلمپ شده بودن و کافه سوم هم جای نشستن نداشت و فقط بیرون بر بود. رفتم کافه بعدی که گفتن برقمون رفته! گفتم عیب نداره میشینم تا برق بیاد.
اینجا در مقایسه با کافه های آمریکا فقط در پارامتر جلوتر بود و اون هم کلمه‌ی اداست!
بگذریم… متوجه شدم اینجا کافه ها وای فای در اختیار مشتری نمی‌ذارن و این یک حقیقت تلخ و پرهزینه بود برام چون بعد از کافه سوم متوجه شدم که حقوق کل هفتمو دادم برای چایی و چیز کیک (میدونم انتظار همچین چیزی رو از من نداشتین و فکر میکردین همه هکرا قهوه تلخ میخورن فقط)

امروز تو مترو حس میکردم کسی تعقیبم میکنه که توی ایستگاه دروازه دولت بعد از اینکه یه نفر از پشت بغلم کرد فهمیدم فقط یه پیرمرد عادی بوده و هیچ تئوری توطئه ای در کار نیست. شادمان خط عوض کرد که یه نفر با کلاه نقاب دار و ته ریش جلوم سبز شد که روی کتش نوشته بود آقای ربات و گفت باید حرف بزنیم.
آقای ربات گفت که توی سرور شرکتی که هفته پیش بهش حمله دی داس(Distributed Denial of Service (DDoS) attack) شده بود برام یه پیام مخفی گذاشته بودن که متاسفانه وقتی حمله بالا گرفت رئیس شرکت ما به جای من پسرعموش رو برد برای حل مشکل. این پارتی بازی ها هم برام جالب و جدید بود.
خلاصه گفت که بعد از اون اتفاق، یک هفتست که داره باهام تا کرج میاد تا متوجه حضورش بشم ولی خب بعد از اینکه دید بخاطر جمعیت خیلی زیاد متوجه حضورش نمیشم مجبور شد مستقیم بیاد و باهام صحبت کنه. راستش جمعیت انقدر زیاده اینجا که پریروز حتی نتونسته بود تو متروی من جا شه و مجبور شده بود با متروی بعدی بیاد.
بهم گفت در تماس باشم چون قراره یسری هک بزرگ بر علیه سرمایه داری شکل بدن تا مبارزه‌ای باشه علیه نابرابری (احتمالا در قسمت های بعدی نشریه پرداخته بشه)
اعتیاد به مورفین هم که توی آمریکا برام حسابی دردسرساز بود بخاطر پیدا کردنش اینجا دیگه مسئله ای نیست چون توی بعضی محله ها راحت هر مقدار و دوز و ماده ای که بخوام پیدا میشه. منم دارم با یکم داروی زانودرد، لواشک، کمربند چرم، دفتر رنگ آمیزی کودکان و هندزفری اصل سامسونگ (که پنجاه هزار تومن خریدم) میرم خونه. هنوز حرفای آقای ربات تو گوشمه ولی به محض اینکه برسم خونه باید صبر کنم برق بیاد که بتونم دوش بگیرم و استراحت کنم چون تهران واقعا باعث فرسایش روح آدم میشه.
پی نوشت نویسنده: این داستان تماما ساختگی بوده و تمام توصیفات فقر، اعتیاد، تبعیض، شرایط اقتصادی و فرهنگی صرفا ساخته ذهن نویسنده می باشد.

منتشر شده در شماره چهارم نشریه دانشجویی بیت

برنامه نویسیداستان طنز
۵
۰
Iliya
Iliya
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید