ویرگول
ورودثبت نام
Iliya
Iliya
Iliya
Iliya
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

نقد سریال Mirror Black جایی که تکنولوژی تبدیل به کابوس میشود


حتما بعد از خوندن این مقاله یک اپیزودش رو دانلود کن. این سریال یکم متفاوت از سریالای نرمالیه که میبینیم تو حالت عادی چون که در قدم اول یک سریال آنتولوژیه یعنی هر اپیزود یک داستان جدا رو روایت میکنه با فضا، داستان، بازیگر، و حتی فیلم برداری های متفاوت و در قدم دوم نوع نگاه و داستان پردازیش جدید و متفاوته. 
حالا این یعنی چی؟ یعنی برخلاف کلیشه‌ها و داستان‌هایی که قبلا شنیدین و دیدیم عمل میکنه، خلاقانه جهانی رو میسازه که باهاش جسورانه یه سوال از شمای مخاطب کنه: تو تو این شرایط چکار میکردی؟
بعضی وقتا ارزش‌های اخلاقیتو به چالش می‌کشه و بعضی وقتا ترس‌های ذهنیاو شخم میزنه.
ضرب آهنگ سریال تنده و مخاطب رو به رگبار اطلاعات و کشمکش‌ها میبنده، گیجت میکنه، گیج‌تر، میترسونه، بهت توهم اینو میده که فهمیدی قضیه از چه قراره ولی با یه پیچش داستان جوری میزنه تو صورتت که میگی عوووو شتتتتتت! 

اپیزود یک:
به عنوان اولین برخوردی که مخاطب با سریال داره مهمه که اولین مواجهش با سریال یا همون اپیزود یک چطور باشه
اگه یکم بخوام هم بهش بپردازم و هم اسپویل نکنم باید بگم مقامات دولتی، خبرگزاری ها و مردم درگیر داستان عجیبی شدن که اخلاقیات و ارزش‌ها شدیدا قراره به چالش کشیده بشه. از یه طرف ما وزیری رو داریم که تنها کسیه که میتونه جون پرنسس گروگان گرفته رو نجات بده (با انجام درخواست گروگان گیرا که اصلا درخواست ساده ای نیست) از یه طرف مردمی که منتظرن ببینن چه اتفاقی میوفته، مشاوران دولتی که میخوان تمام احتمالات رو درنظر بگیرن، همسر وزیر که ارزش های خودش رو تو زندگی داره و خبرگزاری ها که حاضرن برای رسیدن به یه خبر ناب هر کاری بکنن‌.
بعد از دیدن این اپیزود خودتونم میذارین جای وزیر و میپرسین که من اگه بودم چکار میکردم؟ چکار میشد بکنم؟ و جواب سوالاتی میدیم ممکنه الزاما بهترین جواب نباشه دقیقاً مثل زندگی واقعی. خیلی جاها تو زندگی هست که با توجه با ورقهای تو دستمون بازی می‌کنیم و فکر میکنیم که بهترین انتخاب رو کردیم و حتی شاید هیچ وقت متوجه هم نشیم که میشد همه چیز جور بهتری رقم بخوره و میشد جور بهتری بازی کرد.

اپیزود خرس سفید(فصل دو اپیزود دو):
به عنوان یکی از اپیزود‌های مورد علاقم درباره‌ی این قسمت هم خواستم توضیح بدم.
یه زن از خواب بیدار میشه و همه چیز عجیب غریبه، از دستاش تا اتفاقات دورش، تا چیزی که تلویزیون ها نشون میدن که داخل سریال بهش میگن سیگنال.
کارکتر به شدت حس «از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود» میده و نه اون نه ما نمیدونیم که دقیقا چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقی داره میوفته صرفا پیش میریم ببینیم چی میشه!؟
یه جاهایی از این اپیزود ممکنه بگین اه اه چه کلیشه ای و مسخره که میخواد بگه آدما فقط فیلم میگیرن و هیچ کنشگری ای حتی تو بدترین شرایط انجام نمیدن.
اگه شما هم مثل فکر کردین تا اینجای داستان فهمیدین که چه کسی خوبه و کی بد، باید بگم که خیلی نمیشه به هیچکس اعتماد کرد. بعد از کلی پیچش داستانی میرسیم به لحظه که عنوان «بعد من اینجوری بودم که وا!» ترین لحظه ی فیلم رو از آن خودش میکنه و حالا میاد همه چیز رو توضیح میده و شفاف سازی میشه.
ولی آیا هیولای داستان کیه؟ قربانی کیه؟ آیا رنجی که ما یا بقیه می‌کشیم متناسب با اشتباهاتیه که کردیم؟

جمع بندی نهایی:
این سریال ۳۳ اپیزوده که بعضیا قوی‌تر و بعضیا ضعیف‌ترن، برای بعضی‌هاش شاید نیاز باشه تو یوتیوب سرچ کنین تا بفهمین چی شد ولی بعضیاش ممکنه حتی زودتر هم بتونین حدس بزنید.
سریال کسی، چیزی، اتفاقای و یا تکنولوژی ای رو قضاوت نمیکنه بلکه فقط روایت می‌کنه. بدون برچسب خوب و بد زدن. و حالا بعد هر قسمت این شمایید که باید بشینید به همه چیز کنین و قضاوت کنین و برچسب بزنید. چی خوبه و چی بد؟ من اگه بودم چکار میکردم؟ چرا؟
کیا ممکنه بیشتر از بقیه سریال رو دوست داشته باشن؟ کسایی که به تکنولوژی، فیلمای معمایی و فانتزی علاقه دارن احتمالا یکم بیشتر از بقیه افراد استقبال کنن.
خلاصه که اگر بذاریدش تو لیست تماشاتون احتمالا پشیمون نشید.

منتشر شده در شماره چهارم نشریه دانشجویی بیت

سریالداستاناپیزودblack mirrorآینه سیاه
۶
۰
Iliya
Iliya
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید