ویرگول
ورودثبت نام
Hooman Torki
Hooman Torki
خواندن ۲ دقیقه·۹ ماه پیش

رمان او پارت یک

اطلاعات:

نام اثر:رمان او

تعداد پارت : بیشتر از 180 پارت

نویسنده: هومن ترکی

ویراستار: گروه خوب خانم زینب بیرانوند و هومن ترکی

تمامی حقوق دنیوی و معنوی این اثر متعلق به نویسنده ی این اثر یا مالک وبلاگ است و نشر آن بدون ذکر نام منبع به منزله ی تخطی از قانون حق چاپ یا کپی رایت است و باعث نارضایتی دنیوی و اخروی صاحب اثر است

به فرهنگ و ادبیات کشور احترام بگذاریم!!!

مقدمه:
درد و رنج فراوان در سینه ام به شکل قطره های جوهر روی کاغذ رقصید و شد این
تراوش حس عشق و خشم و رحم حس یک طلسم شد این
تاریکی های بسیاری را پنهان کردم این تاریکی ها سیاه کننده ی روح و جسم و حس منند
تو مرا نجاتم بده.... او

#She...
Crapter======>> 1
Part====≈=>> 1


باران شدت گرفته بود و بر سر پیر تا جوان تازیانه‌های خیسش را میکوبید و من خسته و عصبی از ریزش بد موقع باران کلید را داخل در انداختم و در با صدای « تلق » باز شد
به هر زور و تقلایی بود خودم را به طبقه دوم رساندم در باز بود و بدون نیاز به کلید تنها با چرخاندن دستگیره در،در باز شد
داخل شدم و از خاموش بودن تمام چراغ‌ها متعجب شدم همیشه وقتی کسی خانه نبود مادرم لامپ ها را روشن می‌گذاشت تا اگر یک وقت،خدایی ناکرده،دزدی از نزدیکی خانه ما رد شد هوس زدن یک سر به خانه ما را نکند
کفش‌های آل استار مشکی‌ام را داخل جاکفشی ابتدای راهرو گذاشتم چراغ قوه ی تلفنم را روشن کردم و به سمت کلید لامپ راه افتادم
یک لامپ کوچک را روشن کردم؛همان یک لامپ کافی بود تا سالنی که غرق در تاریکی بود مهمان نور گرم اما ضعیفی شود
زیر آن نور رنگ اشیا به راحتی قابل تشخیص نبود
نامه‌ای روی میز پیشخوان آشپزخانه خودنمایی می‌کرد آن را برداشتم از طرف مامان بود:

- هومن حال عموی بابا بد شده؛ما میریم روستا چند روزی حواسمون بهش باشه برات اسنک درست کردم تو یخچاله بردار بخور

به سمت آشپزخانه رفتم درب یخچال را باز کردم اسنک‌ها را داخل بشقاب چیدم و بشقاب را مهمان مایکروفر کردم



کپی رایترمان او
https://im-famet.yek.link یه دانش آموز رشته ی تجربی که نویسندست و علاقه به موزیک داره و عکاسی رو به صورت حرفه ای انجام میده:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید